سرنوشت سوخته ۴۱
کوک خیلی تو خودش رفته بود سرش و انداخته بود پایین و با دستاش گرفته بودش
ا.ت: جونگ کوک میشه یه چیزی بهت بگم
کوک : بگو
ا.ت : من با تهیونگ رفته بودم عمارتی که جیا بود
کوک با ی حرکت سریع از جاش پاشد رو به روی من قرار گرفت
کوک: پس منتظر یک تنبیه خیلی سخت باشد
ا.ت: جونگ کوک ....کوکی لطفا منو ببخش من اشتباه کردم😭
کوک: اره اشتباه خیلی بزرگی کردی و با....
داشت سر ا.ت داد و بیداد میکرد که بهم با صدای زنگ تلفنش حرفاش قطع شد
کوک : بله......واقعا؟!!!! خوبه این دفعه اشتباهی کنید سرتون رو از تنتون جدا میکنم
ا.ت: جیا پیدا شد ؟!!!!
کوک: اره ...خداروشکر...ولی این چیزی از تنبیهاتت کم نمیکنه
ا.ت: اون زیر زمین خیلی خیلیییی ترسناکه
کوک: زیر زمین؟! چرا فکر کردی اونجا میبرمت
تو قراره با بکارتت تقاص پس بدی
/ ی لحظه احساس کردم خون تو بدنم خشک شد/
ا.ت: جو.... جونگ.....جونگ کوک
کوک: /ی دستش رو گذاشت زیر زانو های ا.ت و یا دستش رو زیر سینش و برآید استایل بغلش کرد /
کوک: جانم ؟! « با پوز خنده » خب حالا خودت لباست رو در میاری یا من در بیارم؟
ا.ت: نه ...نههههه لطفاااااا....ببخشید😭😭
کوک: بزار فکر کنم... نه!
ا.ت پشت سر هم گریه میکرد و کوک رو التماس میکرد اما اون عین خیالش هم نبود
ا.ت: جونگ کوک میشه یه چیزی بهت بگم
کوک : بگو
ا.ت : من با تهیونگ رفته بودم عمارتی که جیا بود
کوک با ی حرکت سریع از جاش پاشد رو به روی من قرار گرفت
کوک: پس منتظر یک تنبیه خیلی سخت باشد
ا.ت: جونگ کوک ....کوکی لطفا منو ببخش من اشتباه کردم😭
کوک: اره اشتباه خیلی بزرگی کردی و با....
داشت سر ا.ت داد و بیداد میکرد که بهم با صدای زنگ تلفنش حرفاش قطع شد
کوک : بله......واقعا؟!!!! خوبه این دفعه اشتباهی کنید سرتون رو از تنتون جدا میکنم
ا.ت: جیا پیدا شد ؟!!!!
کوک: اره ...خداروشکر...ولی این چیزی از تنبیهاتت کم نمیکنه
ا.ت: اون زیر زمین خیلی خیلیییی ترسناکه
کوک: زیر زمین؟! چرا فکر کردی اونجا میبرمت
تو قراره با بکارتت تقاص پس بدی
/ ی لحظه احساس کردم خون تو بدنم خشک شد/
ا.ت: جو.... جونگ.....جونگ کوک
کوک: /ی دستش رو گذاشت زیر زانو های ا.ت و یا دستش رو زیر سینش و برآید استایل بغلش کرد /
کوک: جانم ؟! « با پوز خنده » خب حالا خودت لباست رو در میاری یا من در بیارم؟
ا.ت: نه ...نههههه لطفاااااا....ببخشید😭😭
کوک: بزار فکر کنم... نه!
ا.ت پشت سر هم گریه میکرد و کوک رو التماس میکرد اما اون عین خیالش هم نبود
- ۲.۸k
- ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط