پشیمانی
پارت. ۱
ا.ت. صب بای صدای مامانم از خواب بیدار شدم
کارای مربوطرو انجام دادم رفتم پیش مامان بابام ببخشید که خودمو معرفی نکردم من ا.ت هستم ۱۸ سالمه یه بردار بزرگ تر از خودم دارم که ازدواج کرده من داخل یکی از مدرسه های کره درس میخونم زندگی خوبی دارم دوتا دوست دارم یجی ینی که خواهرن 😁
ا.ت. صب بخیر
م.ت. صبحت بخیر دختر قشنگم
ا.ت. بابا کجاس
م.ت. رفته سرکار
ا.ت. به چیزی همینجوری خوردم آمد بیرون رفتم سمت مدرسه یجی ینی دیدم
ا.ت. های بیبی ها
یجی. اووو به به ا.ت. خانم کپکت
خروس میخونه
ا.ت. امروز سرحالم
ینی. سلامممم (میپره بغل ا.ت.)
یجی. بچه ها میاین شب برین بار
ینی. من که پایم
ا.ت. واییی نه ول کنین تروخدا
یجی. عههه ا.ت. بیا دیگه
ینی. شنیدم بزرگ ترین قاتلا کره اونجاس واییی همه میگن خیلی جیگره به هیچ کس رحم نمیکنه
ا.ت. همش حرف مفته
یجی. انگار یه نفر اینجا ترسیده (پوزخند)
ا.ت.من عمرااا
ینی. باشع اگه نمیترسی پس بیا
ا.ت. اوکی من به شما ثابت میکنم
یجی. خیلیه خب پس ساعت هشت آماده باش میایم دنبالت
ا.ت. اوکی دیگه بریم سر کلاس
...... لایک کامنت برام بزارید😆😆
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.