part56
part56
تارا-ساعت حدود 1 بود که حسینی باهام تماس گرفت
باعجله جواب دادم
الو سلام
حسینی-سلام خانم رحیمی
تارا-گرفتینش؟
حسینی-بله
خیلی ممنون بابت کمکتون
اگه نبودید کارمون سخت میشد
تارا-خواهش میکنم
قطع که کردم ازخوشحالی داشتم بال درمیوردم
نمیخواستم اولین فنفر مامان یاب ابا و نیکا باشن اولین نفر باید علی میفهمید
سری حاضر شدم رفتم سمت استودیو
تقریبا یه ما ه ازاین ماجرا میگذره اهنگ میرسه خبرا پخش شدش و خیلی خوب بود ازاین که اون مدتی ساختشو نبودم واقعا نارحتم
کلید داشتم دربازکردم رفتم تو
علی بادیدنم شوکه شده بود
تارا-اونقدی دلم برای بغلش تنگ شده بود بدون هیچ حرفی بالبخند بغلش کردمم
علی-دیونه شده بود
پاک قاطی کرده
ولی چون دلم تنگش بود بغلش کردم
تارا-بشین برات تعریف کنم
اتفاقات و
علی-هیچی نمیتونستم بگم نشستم رو طندلی
تارا-خوب ببینن..(تموم ماجرارو گفت)
علی-همین
تارا-اره
خوب یه معذرت جانانه بدهکارم
علی-منم میپذریم
ولی پفیوز چرا بم اعتماد نکردی
تارا-ترسیدم برات دردسر شه
علی-اها واینکه خیلی اذیتم کردی معذر خواهی کافی نی
تارا-علییی
علی-علییی(ادای تارارو درمیاره)
تارا-خیلی بیشعوری
علی-خوب حق دارم
قهرم اصن
تارا-منم قهرم
علی-من بیشتر
تارا-من تا اخر عمرم قهرم
علی-من از زندگی قبلی و در زندگی بعدی بات قهر بودم هستم و خواهم بود
تارا-ناراحتم کردی اصلا
اصلا دوست ندارم دیگه
علی-خیلی خوب حالا
بیا بغلم دلم برات یذره شده بود
تارا-بغلش ک ردم
دلم میخواد گریه کنم
علی-همچی افتضاحه بدون تو تارا
تارا-بدون تو خیلی همچی یکنواخت
علی-دوست دارم
تارا-زندگی بدون تو حتی فکرشم عذابه
علی-قول بده دیگه تاتهش باهم باشیم
تارا-قول میدم
دیگه هیچی جدامون نمیکنه
نباید بزاریم بکنه
علی-عطر موهاشو فرستادم توریه هام چشام بستم تا تو ارامش اغوشش غرق شم...
#علی_یاسینی#زخم_بازمن#رمان
تارا-ساعت حدود 1 بود که حسینی باهام تماس گرفت
باعجله جواب دادم
الو سلام
حسینی-سلام خانم رحیمی
تارا-گرفتینش؟
حسینی-بله
خیلی ممنون بابت کمکتون
اگه نبودید کارمون سخت میشد
تارا-خواهش میکنم
قطع که کردم ازخوشحالی داشتم بال درمیوردم
نمیخواستم اولین فنفر مامان یاب ابا و نیکا باشن اولین نفر باید علی میفهمید
سری حاضر شدم رفتم سمت استودیو
تقریبا یه ما ه ازاین ماجرا میگذره اهنگ میرسه خبرا پخش شدش و خیلی خوب بود ازاین که اون مدتی ساختشو نبودم واقعا نارحتم
کلید داشتم دربازکردم رفتم تو
علی بادیدنم شوکه شده بود
تارا-اونقدی دلم برای بغلش تنگ شده بود بدون هیچ حرفی بالبخند بغلش کردمم
علی-دیونه شده بود
پاک قاطی کرده
ولی چون دلم تنگش بود بغلش کردم
تارا-بشین برات تعریف کنم
اتفاقات و
علی-هیچی نمیتونستم بگم نشستم رو طندلی
تارا-خوب ببینن..(تموم ماجرارو گفت)
علی-همین
تارا-اره
خوب یه معذرت جانانه بدهکارم
علی-منم میپذریم
ولی پفیوز چرا بم اعتماد نکردی
تارا-ترسیدم برات دردسر شه
علی-اها واینکه خیلی اذیتم کردی معذر خواهی کافی نی
تارا-علییی
علی-علییی(ادای تارارو درمیاره)
تارا-خیلی بیشعوری
علی-خوب حق دارم
قهرم اصن
تارا-منم قهرم
علی-من بیشتر
تارا-من تا اخر عمرم قهرم
علی-من از زندگی قبلی و در زندگی بعدی بات قهر بودم هستم و خواهم بود
تارا-ناراحتم کردی اصلا
اصلا دوست ندارم دیگه
علی-خیلی خوب حالا
بیا بغلم دلم برات یذره شده بود
تارا-بغلش ک ردم
دلم میخواد گریه کنم
علی-همچی افتضاحه بدون تو تارا
تارا-بدون تو خیلی همچی یکنواخت
علی-دوست دارم
تارا-زندگی بدون تو حتی فکرشم عذابه
علی-قول بده دیگه تاتهش باهم باشیم
تارا-قول میدم
دیگه هیچی جدامون نمیکنه
نباید بزاریم بکنه
علی-عطر موهاشو فرستادم توریه هام چشام بستم تا تو ارامش اغوشش غرق شم...
#علی_یاسینی#زخم_بازمن#رمان
۴.۵k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.