مافیای من♡
مافیای من♡
پارت ۱۵(اخر)
از زبان ته"
حالم دیگه خوب شده یک ماه میگذره که منو ات با هم دوست هستیم امروز میخوام بهش پیشنهاد ازدواج بدم رفتم براش لباس خریدم و دادم بهش
از زبان ات"
داخل اتاق نشسته بود و داشتم موهام رو خشک میکردم از حموم امده بودم بیرون دیدم ته وارد اتاق شد امد موهام رو نوازش کرد و سرش رو گذاشت کنار گردنم و داشت میمکید که یهو گفتم عشقمممم دیگه بسته کشتیم بیا بجاش موهامو سشوار بکش گفت باشه بعد از اینه موهام خشک شد بهم یه جعبه کادو داد داخلش یه لباس خوشکل بود گفت بپوش امشب میام دنبالت بریم بیرون
*چند ساعت بعد*
از زبان ته"
رفتم حموم و امدم لباسی که ات چند روز پیش برام گرفته بود رو پوشیدم و رفتم دنبال ات
"از زبات ات"
لباسی که تهیونگ گرفته بود رو پوشیدم موهام رو حالت فر فری کردم و یه ارایش ملایم کردم از پنجره نگاه کردم دیدم ته امده دنبالم رفتم پایین ته امد دستمو گرفت و گفت چه خوشکل شدی پرنسس من رفتیم به یه رستوران خوشکل
بعد از شام رفتم دستشویی وقتی امدم یهو
"از زبان ته"
خیلی استرس داشتم ات رفته بود دستشویی خودمو اماده کردم ات داشت میومد وقتی امد علامت دادم به موزیسین ها و امدن ات تعجب کرده بود که زانو زدم و بهش پیشنهاد از دواج دادم و ات قبول کردم انگشتر رو کردم داخل دستش و یه کیس طولانی از لبش رفتم شب رفتیم خونه و رفتیم خوابیدیم اما انگار اتفاقای عجیبی افتاده بود😅😅🙂(خودتون تصور کنید)
"یک سال بعد "
ته ته زودباش دارع میاد زود باش
عشقم اروم باش الان میرسیم بیمارستان رسیدیم بیمارستان بچمون داست دنیا میومد ات رو بردن داخل اتاق صداش کل بیمارستان رو برداشته بود منم با عمو ها و خاله هاش دم در اتاق بودیم که یهو صدای داد ات نیومد و یهو صدای یه بچه ی خوشکل امد رفتیم داخل اتاق دکتر یه دختر زیبا رو داد بغلم خیلی خوشکل بود شبیه ات بود اسمش رو گذاشتیم کیمچی (به این دلیل اسمش کیمچی هست چون ته خیلی کیمچی دوست داره ) و به خوبی و خوشی زندگی کردیم 🤍🫀
قصه ما به سر رسید تهیونگ به ات رسید😅😅🐻🌈
پارت ۱۵(اخر)
از زبان ته"
حالم دیگه خوب شده یک ماه میگذره که منو ات با هم دوست هستیم امروز میخوام بهش پیشنهاد ازدواج بدم رفتم براش لباس خریدم و دادم بهش
از زبان ات"
داخل اتاق نشسته بود و داشتم موهام رو خشک میکردم از حموم امده بودم بیرون دیدم ته وارد اتاق شد امد موهام رو نوازش کرد و سرش رو گذاشت کنار گردنم و داشت میمکید که یهو گفتم عشقمممم دیگه بسته کشتیم بیا بجاش موهامو سشوار بکش گفت باشه بعد از اینه موهام خشک شد بهم یه جعبه کادو داد داخلش یه لباس خوشکل بود گفت بپوش امشب میام دنبالت بریم بیرون
*چند ساعت بعد*
از زبان ته"
رفتم حموم و امدم لباسی که ات چند روز پیش برام گرفته بود رو پوشیدم و رفتم دنبال ات
"از زبات ات"
لباسی که تهیونگ گرفته بود رو پوشیدم موهام رو حالت فر فری کردم و یه ارایش ملایم کردم از پنجره نگاه کردم دیدم ته امده دنبالم رفتم پایین ته امد دستمو گرفت و گفت چه خوشکل شدی پرنسس من رفتیم به یه رستوران خوشکل
بعد از شام رفتم دستشویی وقتی امدم یهو
"از زبان ته"
خیلی استرس داشتم ات رفته بود دستشویی خودمو اماده کردم ات داشت میومد وقتی امد علامت دادم به موزیسین ها و امدن ات تعجب کرده بود که زانو زدم و بهش پیشنهاد از دواج دادم و ات قبول کردم انگشتر رو کردم داخل دستش و یه کیس طولانی از لبش رفتم شب رفتیم خونه و رفتیم خوابیدیم اما انگار اتفاقای عجیبی افتاده بود😅😅🙂(خودتون تصور کنید)
"یک سال بعد "
ته ته زودباش دارع میاد زود باش
عشقم اروم باش الان میرسیم بیمارستان رسیدیم بیمارستان بچمون داست دنیا میومد ات رو بردن داخل اتاق صداش کل بیمارستان رو برداشته بود منم با عمو ها و خاله هاش دم در اتاق بودیم که یهو صدای داد ات نیومد و یهو صدای یه بچه ی خوشکل امد رفتیم داخل اتاق دکتر یه دختر زیبا رو داد بغلم خیلی خوشکل بود شبیه ات بود اسمش رو گذاشتیم کیمچی (به این دلیل اسمش کیمچی هست چون ته خیلی کیمچی دوست داره ) و به خوبی و خوشی زندگی کردیم 🤍🫀
قصه ما به سر رسید تهیونگ به ات رسید😅😅🐻🌈
۴۴.۰k
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.