داشتم از این شهر می رفتم


داشتم از این شهر می رفتم...
صدایم کردی...
جا ماندم...
از کشتی ای که رفت و غرق شد!
البته این فقط می تواند یک قصه باشد...
در این شهر دود و آهن...
دریا کجا بود...
که من بخواهم سوار کشتی شوم...
و تو صدایم کنی!
فقط می خواهم بگویم...
تو نجاتم دادی...
تا اسیرم کنی!
دیدگاه ها (۷)

تو ماهی و من ماهی این برکه کاشیاندوه بزرگیست زمانی که نباشی❣

#عشق_مادر_دختری👩 ‍👧 به گمــــــانم "بهشت" همین باشـد ؛💐 کمی...

تو به ناز خفته هرشب، ز منت خبر نباشدکه زخون دیده گریم ز غمت ...

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻣﺜﻞ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﺴﺘﻦ ﺩﮐﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺍﺳﺖ . ...

رها🍂 من می توانم در چشمانت خیره شوم و بدون به زبان آوردن کلم...

ای تو که عشق تو مرا گرامی و خوار کرد، چگونه می‌توانم به تو ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط