به چشم هایم زل زد و گفت باهم درستش می کنیم

به چشم هایم زل زد و گفت: « باهم درستش می کنیم » .
چه لذتی داشت این باهم،حتی اگر باهم،هیچ چیزی هم درست نمی شد،حتی اگر تمام سرمایه ام بر باد می رفت،حسی که به واژه ی « باهم » داشتم را با هیچ چیزی در این دنیا،معاوضه نمی کردم.
تنها،کسی که وحشت تنهایی را درک کرده باشد می تواند حسِ مرا در آن لحظات درک کند!!
دیدگاه ها (۱)

این عکس بدون متنه؛چون خودش یه دنیا عشقه❤

طعم لب های تو...شاید جزو چهارمزه ی اصلی نباشه؛اما اصلی ترین ...

دلم دلتنگِآغوشی غزل خیز؛بیا دریک غزل با من درآمیز❤

بعضی لحظه ها هستند،آرزو میکنی ای کاش میتونستی زندگی رو بذاری...

ازمایشگاه سرد

#داستان_شبشبی مار بزرگی برای پیدا کردن غذا وارد دکان نجاری م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط