(مافیای خشن)
(مافیای خشن)
(پارت هشتم)
*:دیدم اون چند روزی که از کوک مراقبت میکردم حالم خوب نیست حالا امروز باید برم چکاپ ببینم چمه.
#:چند روزی بود میدیدم اصلا حال ا/ت خوب نیست و ناراحت میشدم.
*:امشب قرار بود بریم خونه مادرم و کوک گفت:
#:اگه نمی تونی نمیریم .
*:چرا می تونم مشکلی نیست.
#:اوهوم
*:رفتم بالا اماده شدم و رفتم پایین
#:برای تنوع از لباس ابی استفاده کردم ولی به گفته ا/ت بهتره ابی بپوشم(هعییی بچمو کشتی ا/ت)
*:رسیدیم خونه مامانم دیدم کل خاله هام و داییام اونجان از همه شون حالم بهم میخورد.
#:با اینکه فهمیده بودم ا/ت از خانواده مادری بدش میاد ولی پیششون موندیم.
*:یکی از دایی هام انقدر بهمون زل زده بود که یه دفعه خودمو خیلی به کوک چسبوندم و اون فهمید و همراهیم کرد.
#:بیب خیلی تشنمه برام اب میاری ؟
*:چشم ددی من !
...........:#
ویو کوک :به داییش گفتم بیاد کراش دارم
گفتم: میشه انقدر به منو ا/ت زل نزنی و بیخیال مال و ثروت من شی؟ گفت اره و تهدیدش کردم و گفتم که اگه دست از سر من و خانوادم بر نداری به خانوادت نزدیک میشم!!!(و داییش گفت که بیخیال میشم و گوه خوردم و اینا دیگه )
*:رفتم اب بیارم که دیدم صدای کوک رفتم پیشش دیدم داره با داییم حرف میزنه و تهدیدش کرد و از این بابت خوشحال بودم رفتم به کوک اب بدم و در گوشش گفتم مرسی!@
#:گفت برای همینه که روت غیرت دارم دیگه
و
......
؟😇😇😇
(پارت هشتم)
*:دیدم اون چند روزی که از کوک مراقبت میکردم حالم خوب نیست حالا امروز باید برم چکاپ ببینم چمه.
#:چند روزی بود میدیدم اصلا حال ا/ت خوب نیست و ناراحت میشدم.
*:امشب قرار بود بریم خونه مادرم و کوک گفت:
#:اگه نمی تونی نمیریم .
*:چرا می تونم مشکلی نیست.
#:اوهوم
*:رفتم بالا اماده شدم و رفتم پایین
#:برای تنوع از لباس ابی استفاده کردم ولی به گفته ا/ت بهتره ابی بپوشم(هعییی بچمو کشتی ا/ت)
*:رسیدیم خونه مامانم دیدم کل خاله هام و داییام اونجان از همه شون حالم بهم میخورد.
#:با اینکه فهمیده بودم ا/ت از خانواده مادری بدش میاد ولی پیششون موندیم.
*:یکی از دایی هام انقدر بهمون زل زده بود که یه دفعه خودمو خیلی به کوک چسبوندم و اون فهمید و همراهیم کرد.
#:بیب خیلی تشنمه برام اب میاری ؟
*:چشم ددی من !
...........:#
ویو کوک :به داییش گفتم بیاد کراش دارم
گفتم: میشه انقدر به منو ا/ت زل نزنی و بیخیال مال و ثروت من شی؟ گفت اره و تهدیدش کردم و گفتم که اگه دست از سر من و خانوادم بر نداری به خانوادت نزدیک میشم!!!(و داییش گفت که بیخیال میشم و گوه خوردم و اینا دیگه )
*:رفتم اب بیارم که دیدم صدای کوک رفتم پیشش دیدم داره با داییم حرف میزنه و تهدیدش کرد و از این بابت خوشحال بودم رفتم به کوک اب بدم و در گوشش گفتم مرسی!@
#:گفت برای همینه که روت غیرت دارم دیگه
و
......
؟😇😇😇
۶.۹k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.