black girl
#black_girl
#part_6
ویو ا.ت :
هوشی : میدونی چیه واقعا میخوام بدونم اون عوا.قبی که میگی چیه
جینا : بچه ها بس کنین
نیئون : راس میگه تمومش کنید
هوشیو و حو.ل دادم عقب
ا.ت : زود باش کاری که با همه میکنی و بکن دیگه
میترس......
اون....اون واقعا منو ز.د
ا.ت : که اینطور
رفتم جلو و بی مقد.مه محکم زدم به و.سط پا.ش
که افتاد زمین و ت.و خودش پیچید
ا.ت : عواقب کارت ، برو حالشو ببر آقای کوان
هوشی : آ.ح.ح دستم بهت برسه پا.ر.ه اییی
ا.ت : به همین خیال باششش
بریم نیئون ، با هم تیمیت بهت خوش بگذرهه
رفتیم بیرون که دیدم نیئون هم داره پش.تم میاد
ا.ت : تو کجا میای ؟
نیئون : خودت گفتی بیام
ا.ت : حالا من یچیزی گفتم
شمارم و بنویس برای امروز یجا قر.ار بزاریم برای طراحی لباسامون
09.................
برگشتم برم که
نیئون : اوکی بی.ب
یه نفس عم.یق کشیدم و برگشتم سمتش و بهش نزد.یک شدم
ا.ت : مثل اینکه میخوای بلایی که سر کوان آوردم سر تو هم بیارم
نیئون : گر.ل کوچولو نمیتونی
ا.ت : هع ، میخوای امتحانش کنیم؟
نیئون : اوکی اوکی ببخشید
ا.ت : خوبه بهتره دفعه بعد تکرار نشه
برگشتم و راه افتادم سمت کلاسمون که از پش.ت گفت
نیئون : قول نمیدم بی.بی گر.للل
یه نفس عم.یق کشیدم که عصبانیتمو کنترل کنم
─━─━─• · · ·
#part_6
ویو ا.ت :
هوشی : میدونی چیه واقعا میخوام بدونم اون عوا.قبی که میگی چیه
جینا : بچه ها بس کنین
نیئون : راس میگه تمومش کنید
هوشیو و حو.ل دادم عقب
ا.ت : زود باش کاری که با همه میکنی و بکن دیگه
میترس......
اون....اون واقعا منو ز.د
ا.ت : که اینطور
رفتم جلو و بی مقد.مه محکم زدم به و.سط پا.ش
که افتاد زمین و ت.و خودش پیچید
ا.ت : عواقب کارت ، برو حالشو ببر آقای کوان
هوشی : آ.ح.ح دستم بهت برسه پا.ر.ه اییی
ا.ت : به همین خیال باششش
بریم نیئون ، با هم تیمیت بهت خوش بگذرهه
رفتیم بیرون که دیدم نیئون هم داره پش.تم میاد
ا.ت : تو کجا میای ؟
نیئون : خودت گفتی بیام
ا.ت : حالا من یچیزی گفتم
شمارم و بنویس برای امروز یجا قر.ار بزاریم برای طراحی لباسامون
09.................
برگشتم برم که
نیئون : اوکی بی.ب
یه نفس عم.یق کشیدم و برگشتم سمتش و بهش نزد.یک شدم
ا.ت : مثل اینکه میخوای بلایی که سر کوان آوردم سر تو هم بیارم
نیئون : گر.ل کوچولو نمیتونی
ا.ت : هع ، میخوای امتحانش کنیم؟
نیئون : اوکی اوکی ببخشید
ا.ت : خوبه بهتره دفعه بعد تکرار نشه
برگشتم و راه افتادم سمت کلاسمون که از پش.ت گفت
نیئون : قول نمیدم بی.بی گر.للل
یه نفس عم.یق کشیدم که عصبانیتمو کنترل کنم
─━─━─• · · ·
۲.۵k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.