black girl
#black_girl
#part_7
ویو ا.ت :
داشتم میرفتم سمت کلاسمون که چشمم خورد به یه کلاس خا.لی که چند نفر داخلش بودن
از پنجره یه نگاهی انداختم
که طبق معمول دوست اون عو.ضی بود که داشت به یه دختر قلد.ری میکرد
میخواست بزنتش که وارد کلاس شدم
برگشت بهم نگاه کرد
ا.ت : داری چه گو.هی میخوریی؟
دینو : بازم تو؟ چرا فقط سعی نمیکنی سرت تو کار خودت باشه؟ ها؟
حالا هم گم.شو بیرون
ا.ت : این شمایی که داری برای همه قلد.ری میکنین و هیچکس نمیتونه بهتون چیزی بگه چون باباتون داره به این مدرسه کمک میکنهه
ولی دلیل نمیشه همرو اذ.یت کنین
منم مامانم به این مدرسه کمک میکنه ولی مثل شما نیستمم
بهتره از خودتون خجالت بکشین
هی تو پاشو برو بیرون
دینو: بشین سر جااتت( داد )
که سریع نشست
ا.ت : عاییشش وقتی من اینجام و بهت میگم برو ینی برووو( داد )
دختره پاشدو سریع از اتاق رفت بیرون
دینو : میدونی که هنوز کاری که هفته پیش کردی رو فراموش نکردم؟
ا.ت : قرار بود فراموش کنی؟
من اونکارو کردم که هیچوقت فراموش نکنیی
دینو: ( پوزخند )
الان باید فر.ار کنی ، به جای جواب پس دادن
ا.ت : فر.ار کنم ؟
برای چی ؟
فکر میکنی ازت میترسم؟
نه ، اینطور نیست ، من مثل بقیه نیستم
برگشتم برم که دستم و گرفتو محکم زدم به دیوار و فاصله بی.نمونو صفر کرد
ا.ت : هی داری چیکار میکنیی؟
دینو: که ازم نمیت.رسی؟
باشه ، خوبه که نمیت.رسی
ا.ت : چی داری........
... : بچه ها شما اینجا چیکار میکنین
دینو ازم جد.ا شد
دینو : یه بحث کوچیک بود
دستشو انداخت پش.ت گرد.نم و با انگشترش گرد.نم و خش کرد و بهم نگاه کرد و ادامه داد
دینو : که حل شد
دستشو پس زدم و آروم گفتم
ا.ت : بعدا حلش میکنم
از کلاس زدم بیرون
دوتاشونم مثل همن ، بایدم باشن اونا از بچگی باهم بزرگ شدن
─━─━─• · · ·
#part_7
ویو ا.ت :
داشتم میرفتم سمت کلاسمون که چشمم خورد به یه کلاس خا.لی که چند نفر داخلش بودن
از پنجره یه نگاهی انداختم
که طبق معمول دوست اون عو.ضی بود که داشت به یه دختر قلد.ری میکرد
میخواست بزنتش که وارد کلاس شدم
برگشت بهم نگاه کرد
ا.ت : داری چه گو.هی میخوریی؟
دینو : بازم تو؟ چرا فقط سعی نمیکنی سرت تو کار خودت باشه؟ ها؟
حالا هم گم.شو بیرون
ا.ت : این شمایی که داری برای همه قلد.ری میکنین و هیچکس نمیتونه بهتون چیزی بگه چون باباتون داره به این مدرسه کمک میکنهه
ولی دلیل نمیشه همرو اذ.یت کنین
منم مامانم به این مدرسه کمک میکنه ولی مثل شما نیستمم
بهتره از خودتون خجالت بکشین
هی تو پاشو برو بیرون
دینو: بشین سر جااتت( داد )
که سریع نشست
ا.ت : عاییشش وقتی من اینجام و بهت میگم برو ینی برووو( داد )
دختره پاشدو سریع از اتاق رفت بیرون
دینو : میدونی که هنوز کاری که هفته پیش کردی رو فراموش نکردم؟
ا.ت : قرار بود فراموش کنی؟
من اونکارو کردم که هیچوقت فراموش نکنیی
دینو: ( پوزخند )
الان باید فر.ار کنی ، به جای جواب پس دادن
ا.ت : فر.ار کنم ؟
برای چی ؟
فکر میکنی ازت میترسم؟
نه ، اینطور نیست ، من مثل بقیه نیستم
برگشتم برم که دستم و گرفتو محکم زدم به دیوار و فاصله بی.نمونو صفر کرد
ا.ت : هی داری چیکار میکنیی؟
دینو: که ازم نمیت.رسی؟
باشه ، خوبه که نمیت.رسی
ا.ت : چی داری........
... : بچه ها شما اینجا چیکار میکنین
دینو ازم جد.ا شد
دینو : یه بحث کوچیک بود
دستشو انداخت پش.ت گرد.نم و با انگشترش گرد.نم و خش کرد و بهم نگاه کرد و ادامه داد
دینو : که حل شد
دستشو پس زدم و آروم گفتم
ا.ت : بعدا حلش میکنم
از کلاس زدم بیرون
دوتاشونم مثل همن ، بایدم باشن اونا از بچگی باهم بزرگ شدن
─━─━─• · · ·
۳.۲k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.