شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم

شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم
به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم

نسیم زلف تو پیچیده بود در سر و مغزم
خمار و سست ولی سخت بی قرار تو بودم

همه به کاری و من دست شسته از همه کاری
همه به فکر و خیال تو و به کار تو بودم

خزان عشق نبینی که من به هر دمی ای گل
در آرزوی شکوفائی و بهار تو بودم

اگر که دل بگشاید زبان به دعوی یاری
تو یار من که نبودی منم که یار تو بودم

چو لاله بود چراغم به جستجوی تو در دست
ولی به باغ تو دور از تو داغدار تو بودم

به کوی عشق تو راضی شدم به نقش گدائی
اگر چه شهره به هر شهر و شهریار تو بودم
دیدگاه ها (۱)

آمدی عطر ِ نفسهایت مرا بی تاب کردعاشق شبهای شور انگیز ِ شعر ...

همین حوالی باران که به خود می پیچیدمعطر خاطره ی تو جاری بود ...

باران....نام دخترک گمشده ایستکه به شوق پنجرهاز دریا گریختهو ...

دلم براے توتنڪَ استو این رانمی‌توانم بڪَویممثل باد ، ڪہ از پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط