آمدی عطر نفسهایت مرا بی تاب کرد
آمدی عطر ِ نفسهایت مرا بی تاب کرد
عاشق شبهای شور انگیز ِ شعر ِناب کرد
گل حریر ِ بوسه ات دشتی پُر از آلاله بود
بازوان ِ گرم ِتو مرغ ِ دلم را خواب کرد
در هوای ذهن ِ من فصل ِ خزانی می تپید
آمدی عشقت خزان را بی نفس درقاب کرد
آفتاب ِ عشق ِ تو بر شط ِغم خطی کشید
انجماد ِغصه ها را ذره ذره آب کرد
منکه بودم خسته از تکرار ِشبهای سیاه
رقص ِ چشمانت دلم را خانه ی مهتاب کرد
بعد عمری بی کسی دیدم که بر در می زنی
شوق ِدیدارت دلم را پنجه ی مضراب کرد
چون طلا هستی درخشان در دل ِ آِیینه ها
عشق ِتو شور ِ بهاری در خزانی باب کرد
عاشق شبهای شور انگیز ِ شعر ِناب کرد
گل حریر ِ بوسه ات دشتی پُر از آلاله بود
بازوان ِ گرم ِتو مرغ ِ دلم را خواب کرد
در هوای ذهن ِ من فصل ِ خزانی می تپید
آمدی عشقت خزان را بی نفس درقاب کرد
آفتاب ِ عشق ِ تو بر شط ِغم خطی کشید
انجماد ِغصه ها را ذره ذره آب کرد
منکه بودم خسته از تکرار ِشبهای سیاه
رقص ِ چشمانت دلم را خانه ی مهتاب کرد
بعد عمری بی کسی دیدم که بر در می زنی
شوق ِدیدارت دلم را پنجه ی مضراب کرد
چون طلا هستی درخشان در دل ِ آِیینه ها
عشق ِتو شور ِ بهاری در خزانی باب کرد
- ۲.۴k
- ۲۶ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط