پارت ۳۲
پارت ۳۲
چند دقیقه بعد *
نارا بیدار شده بود با شنیدن خبر خوناشام بودن اعضا به مدت نیم ساعت خشک شده بود کوک که جلوش وایساده بود لب وا کرد
ـ این حالش خوبه ؟
* اره بابا فقط تو شکه
&یه سوال دیگه
٪ بگو
& الینا کیه ؟
همه به هم نگا کردن واسه این سوال اماده نبودن که جین سریع جواب داد
÷ زن توهمی سابقم که فکر میکنه هنوز دوسش دارم و بله اونم خوناشامه ولی الان مرده و روحش سرگردونه و دنبال یه بدنه مثل خودشه تا داخلش بره که اون ناراست
نارا یه دستش رو به سمت جین گرفت تا بهش بگه بس کنه
+ واقعا اطلاعات زیادی داره میره تو مغزم اوکی
در همین حین یونگی وارد خونه شد و رو مبل دراش کشید که یونا بهش ل زد
* پسره چیشد ؟
یونگی لبخند زد
#خاک شد
+ واییییی قاتلم شدیممممم
بعد این حرف نارا روی مبل ولو شد و کوک چون دیگه راحت بود مثل جت رفت و با یه اب برگشت پیش نارا که بعدش به دست جیمین تهدید شد که زیاد نزدیک نارا نشه
* شوخیه قشنگی بود
# واقعی بود
یونا چند ثانیه به یونگی زل زد و بعد با داد گفت
* چراااا صدام نکردی کمکت کنمممم ...اخ
با خوردن یه پس گردنی از خواهرش یهش نگا کردیم
* چرا میزنی ؟
& حقته واسه من میخواد بره همکار قاتل بشه اوف
+ الان یه سوال راهی نیست که شما رو به حالت انسان برگردوند؟
ـ تا اونجا که اطلاع داریم یه جام خونین از یه خوناشام جاودانده وجود داره که با خوردنش انسان میشیم
÷ ولی خب هیچ جا نیست انگار اب شده رفته تو زمین
+ هوممممم
نارا بعد شنیدن ماجرا تو فکر فرو رفت و بعد فکری به سرش زد
جنگل *
چند دقیقه بعد *
نارا بیدار شده بود با شنیدن خبر خوناشام بودن اعضا به مدت نیم ساعت خشک شده بود کوک که جلوش وایساده بود لب وا کرد
ـ این حالش خوبه ؟
* اره بابا فقط تو شکه
&یه سوال دیگه
٪ بگو
& الینا کیه ؟
همه به هم نگا کردن واسه این سوال اماده نبودن که جین سریع جواب داد
÷ زن توهمی سابقم که فکر میکنه هنوز دوسش دارم و بله اونم خوناشامه ولی الان مرده و روحش سرگردونه و دنبال یه بدنه مثل خودشه تا داخلش بره که اون ناراست
نارا یه دستش رو به سمت جین گرفت تا بهش بگه بس کنه
+ واقعا اطلاعات زیادی داره میره تو مغزم اوکی
در همین حین یونگی وارد خونه شد و رو مبل دراش کشید که یونا بهش ل زد
* پسره چیشد ؟
یونگی لبخند زد
#خاک شد
+ واییییی قاتلم شدیممممم
بعد این حرف نارا روی مبل ولو شد و کوک چون دیگه راحت بود مثل جت رفت و با یه اب برگشت پیش نارا که بعدش به دست جیمین تهدید شد که زیاد نزدیک نارا نشه
* شوخیه قشنگی بود
# واقعی بود
یونا چند ثانیه به یونگی زل زد و بعد با داد گفت
* چراااا صدام نکردی کمکت کنمممم ...اخ
با خوردن یه پس گردنی از خواهرش یهش نگا کردیم
* چرا میزنی ؟
& حقته واسه من میخواد بره همکار قاتل بشه اوف
+ الان یه سوال راهی نیست که شما رو به حالت انسان برگردوند؟
ـ تا اونجا که اطلاع داریم یه جام خونین از یه خوناشام جاودانده وجود داره که با خوردنش انسان میشیم
÷ ولی خب هیچ جا نیست انگار اب شده رفته تو زمین
+ هوممممم
نارا بعد شنیدن ماجرا تو فکر فرو رفت و بعد فکری به سرش زد
جنگل *
۳.۹k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.