پارت ۵۸
پارت ۵۸
جی هوپ نفس عمیقی کشید نگاهی به جیسو کرد و بعد از تشکر ازش به سرعت از خونه خارج شد جیسو با خنده روی صندلی نشست
□سه بار شلوارشو برعکس پوشید
جین خنده ای کرد و با خوردن قهوش شروع به حرف زدن کرد
÷حق داره اگه منم تو همچین شرایطی بودم اینطوری میشد
جیسو خندید و بعد صحبت کوتاهی دوباره نشستن در مورد دو پسر مافیایی صحبت کردن اونا باید حداقل یکیشون رو میگرفتن
.......
خونه اول جی هوب *
کاترین به سرعت وارد خونه شد و با چهره نگران رزی روبرو شد
+کجاست؟
*توی اتاق درم قفل کرده همشم میگه اونا اینجا منو نمیبینن و نمیدونم یه سری حرفای مزخرف
+گوشیشو چک کردی؟
اینو کاترین در حالی میگفت که سمت اتاق مهمان میرفت
*آره ولی چیز عجیبی توش نبود که بخواد انقدر بابتش نگران باشه
+بدون شک چیزی توش بوده ولی پاک شده
بعد این حرف کاترین وارد اتاق شد البته بعد از کلی پا زدن و شکوندن در نامجون رو درحالی دید که به سرعت داره با لپ تاپش ور میره نامجون بدون اینکه سرش رو از لپ تاپ در بیاره و سرعت تایپ کردنش رو کم کنه با عصبانیت غر زد
×بهتون گفتم کسی وارد نشه
+آره ولی وقتی تو این حالی و داری با این سرعت تایپ میکنی یه اتفاقی افتاده که نمیتونی حلش کنی
نامجون سرشو بالا آورد و با دیدن کاترین دست از ور رفتن با کامپیوتر برداشت
×کاترین وضعیت خرابه تهدید شدم
+چی؟ تو؟ غیر ممکنه
نامجون نفس عمیق کشید و شروع کرد ماجرای این دو روز رو برای کاترین تعریف کردم
..........
رزی بعد از اومدن کاترین برای اینکه یک ذره آرامش بگیره تصمیم به قدم زدن کرد و توی اون موقعیت جنی رو هم سر راهش دید بعد از صحبت کوتاهی که کرده بودن تصمیم گرفتن توی یک کافه بشینن و کمی استراحت کنند
&ما اونقدرا هم همدیگرو نمیشناسیم من فقط میدونم که اسمت روزی ماریانه
*منم دقیقاً همینقدر از تو اطلاعات دارم خب.. کدوممون قراره در مورد زندگیش توضیح بده؟
&من شروع میکنم اسم من جنیه و یه دورهای توی آمریکا زندگی میکردم با مادرم پدرمو هیچ وقت ندیدم در واقع مامانمو ول کرده بعد از اینکه یکی از دوستایی که دوستش داشتم از کشور میره و میاد کره بعد از اینکه پلیس میشم برمیگردم و فکر کنم حدوداً ۳ ۴ ۵ سالیه که اینجام نمیدونم خیلی زیاده خب فکر کنم حالا تو باید بگی
رزی کمی مکث کرد تا اونجا که اطلاعات داشت میدونست که جنی پلیسه و همین الانم این رو گفت نمیتونست بگه که من یه دزدم که دو سه سالیه دارم دزدی میکنم پس مجبور شد یه ذره داستانو به صلاح خودش تغییر بده......
جی هوپ نفس عمیقی کشید نگاهی به جیسو کرد و بعد از تشکر ازش به سرعت از خونه خارج شد جیسو با خنده روی صندلی نشست
□سه بار شلوارشو برعکس پوشید
جین خنده ای کرد و با خوردن قهوش شروع به حرف زدن کرد
÷حق داره اگه منم تو همچین شرایطی بودم اینطوری میشد
جیسو خندید و بعد صحبت کوتاهی دوباره نشستن در مورد دو پسر مافیایی صحبت کردن اونا باید حداقل یکیشون رو میگرفتن
.......
خونه اول جی هوب *
کاترین به سرعت وارد خونه شد و با چهره نگران رزی روبرو شد
+کجاست؟
*توی اتاق درم قفل کرده همشم میگه اونا اینجا منو نمیبینن و نمیدونم یه سری حرفای مزخرف
+گوشیشو چک کردی؟
اینو کاترین در حالی میگفت که سمت اتاق مهمان میرفت
*آره ولی چیز عجیبی توش نبود که بخواد انقدر بابتش نگران باشه
+بدون شک چیزی توش بوده ولی پاک شده
بعد این حرف کاترین وارد اتاق شد البته بعد از کلی پا زدن و شکوندن در نامجون رو درحالی دید که به سرعت داره با لپ تاپش ور میره نامجون بدون اینکه سرش رو از لپ تاپ در بیاره و سرعت تایپ کردنش رو کم کنه با عصبانیت غر زد
×بهتون گفتم کسی وارد نشه
+آره ولی وقتی تو این حالی و داری با این سرعت تایپ میکنی یه اتفاقی افتاده که نمیتونی حلش کنی
نامجون سرشو بالا آورد و با دیدن کاترین دست از ور رفتن با کامپیوتر برداشت
×کاترین وضعیت خرابه تهدید شدم
+چی؟ تو؟ غیر ممکنه
نامجون نفس عمیق کشید و شروع کرد ماجرای این دو روز رو برای کاترین تعریف کردم
..........
رزی بعد از اومدن کاترین برای اینکه یک ذره آرامش بگیره تصمیم به قدم زدن کرد و توی اون موقعیت جنی رو هم سر راهش دید بعد از صحبت کوتاهی که کرده بودن تصمیم گرفتن توی یک کافه بشینن و کمی استراحت کنند
&ما اونقدرا هم همدیگرو نمیشناسیم من فقط میدونم که اسمت روزی ماریانه
*منم دقیقاً همینقدر از تو اطلاعات دارم خب.. کدوممون قراره در مورد زندگیش توضیح بده؟
&من شروع میکنم اسم من جنیه و یه دورهای توی آمریکا زندگی میکردم با مادرم پدرمو هیچ وقت ندیدم در واقع مامانمو ول کرده بعد از اینکه یکی از دوستایی که دوستش داشتم از کشور میره و میاد کره بعد از اینکه پلیس میشم برمیگردم و فکر کنم حدوداً ۳ ۴ ۵ سالیه که اینجام نمیدونم خیلی زیاده خب فکر کنم حالا تو باید بگی
رزی کمی مکث کرد تا اونجا که اطلاعات داشت میدونست که جنی پلیسه و همین الانم این رو گفت نمیتونست بگه که من یه دزدم که دو سه سالیه دارم دزدی میکنم پس مجبور شد یه ذره داستانو به صلاح خودش تغییر بده......
۴.۶k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.