hi

عشق در دنیای اشتباه پارت❻
پام رو برد توی کفش و بعدم بندهاش که دور مچ پام بسته میشد رو بست و اون یکی پام رو هم توی کفش برد. بعد اینکه بلند شد اومدم ازش تشکر کنم که نگهبان گفت"ملکه تشریف اوردن " یونگی دم گوشم خم شد و گفت🐱یادت نره چی بهت گفتم 🦋چشم. خانمی روی ویلچر اومد تو یونگی تعظیم کرد و منم به تقلید ازش تعظیم کردم پشتش یه اقایی اومد تو که فکر کنم دکتر بود 👸پسرم زخمت چطوره؟، 🐱ها.. بهتره مادر.. شما چرا اومدید یابد استراحت کنید 👸واقعا حوصله سر بره کل روز دراز کشیدن بشین رو تخت تا دکتر درمانت کنه🐱عا بله چشم. یعنی دستم رو ول کرد و نشست روی تخت ملکه بهم نگاه مهربونی کرد و گفت👸تو باید همون دختری باشی که یونیک باخودش اورده.. درسته 🦋بله بانوی من.. 👸اسمت چیه 🦋هانا سروم 👸اسمت قشنگه.. چند وقته با شاهزاده هستی 🦋خب 🐱یه ماهه مادر 🦋درسته 👸اوه.. بله قدرتت چیه🦋الان قدرتی ندارم بانو.. شاهزاده امر کردن که نباید قدرتی باشم.. ولی قدرتم هوا بوده👸درسته... ازت خوشم میاد... چند بار با پسر من خوابیدی 🦋راستش.. بانو.. فکر میکنم.. شیش یا هفت بار 👸حامله نشدی؟ /چقدر سوال میپرسه🦋نه بانوی من 👸خوبه. 🐔سروم کی زخم شما رو پانسمان کرده 🐱مشکلی هست 🐔نه.. اخه فقط یه دکتر میتونه انقدر خوب پانسمان کنه🐱هانا ابن کار رو کرده ( داره با ذوق به هانا نگاه میکنه ) لبم رو از ذوق گاز گرفتم و سعی کزمد جیغ نکشم 👸شاگرد کی بودی تو طب 🦋هیچ کس بانو.. از توی کتاب ها خونده بودم 👸👸واوو چه دختر با استعدادی🦋ممنونم بانو. 🐔ملکه کار من تمومه 👸خوب زخمش رو بستی 🐔بله 👸خب پس ما میریم مزاحمتون نشیم.. یونگی و من تاظیمی کردیم ملکه رفت بیرون ولو شدم روی تخت و نفس، راحت کشیدم یونگی شمشیرش رو ورداشت و داشت میرفت بیرون که گفت🐱دارم میرم تمرین شب برمیگردم اگر کاری داشتی یا گشنه ات بود به نگهبان بگو 🦋اوکی.. منتظرم🐱بیرونم نمیری.. فهمیدی🦋باش. یونگی از اتاق رفت بیرون توی اتاقش رو گشت زدم یخ کتابخونه بود و که توش کتب تاریخی, فلسفه, جادو و چیز های دیگه بود یکی از کتاب ها به نام "جدایی انسان و فرزیک ها "رو برداشتم نمیدونستم فرزیک چیه ولی خب کتاب رو گذاشت مرو میز وسط اتاق و شروع کردم به خوندن که خوابم برد ویو جیمین یونگی بهم گفت برم چوب های تمرین رو از تو اتاقش بیارم پیرهنم رو تنم کردم تا لخت نرم تو قصر و وارد اتاقش شدم که دیدم یه دختر روی میزش خوابش برده لباسی که پوشیده.. ااا نبابا یونگیم از این کارا میکنه صورتش خوشگل و بد داشتم نگاهش میکردم که یهو بیدار شد 🦋تو کی هستی؟ 🐤نترس.. جیمینم.. برادر یونگی.. خوشبختم/دستم رو دراز کردم /🦋ها ناعم.. /دست داد/🐤کی اومدی اینجا؟ 🦋امروز... یونگی کی میاد؟ 🐤عام یه ساعت دیگه کامنت چک
دیدگاه ها (۱)

hi

hi

hi

hi

پارت ۹۱

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط