وقتی برات قلدری می کرد اما...
وقتی برات قلدری میکرد اما...
Part 1
"ا/ت ویو"
دیگه خسته شدم چرا باید تو این سن همهجوره عذاب بکشم مگه چیکار کردم؟من فقط یه دختر دبیرستانیم که سعی میکنم درس بخونم تا بتونم بعد از ۱۸سالگی ازون خونهی جهنمی برم...اما حتی اینکارم نمیتونم انجام بدم اونم فقط بخاطر یه پسر خرپول قلدر که هرروز برای سرگرمی و تفریح عذابم میده ویا حتی حبسم میکنه...
بالاخره میتونم خودمو ازین زندگی کوفتی نجات بدم البته باید بین دوتا جهنم انتخاب میکردم جهنم این دنیا یا اون دنیا...
پس تصمیم گرفتم دومی رو انتخاب کنم
همینطور که به اون بچه های احمقی که با دغدغه های مسخرهشون داشتن از پایین ساختمون نگام میکردن خیره شده بودم تو فکرم غرق بودم که...
'کوک ویو'
رفته بودم از بوفهی مسخره یه قهوه بگیرم بخورم داشتم برمیگشتم که دیدم همه یه جا جمع شدن رفتم نزدیک یکیشونو کشیدم عقبو پرسیدم:اینجا چخبره؟ها؟
اون دختر:خ..خب...یکی اون با..با..بالا وایساده(با ترس)
به بالا نگا کردم اون اون که...زبونم بند اومده بود نه نه سریع دوییدم سمت پلهها و رفتم بالا
"ا/ت ویو"
که با صدای دری که با شتاب باز شده بودو صدای وحشتناکی داده بود از افکارم بیرون اومدم برگشتمو دیدم همون کسی که باعث تمام بدبختیامه اینجاس همون کسی که قلب احمقم براش میتپه...
کوک:ا/ت بیا پایین باهم حلش کنیم میدونم میدونم این حسی که الان داری تقصیره منه اما اما من که چند هفتهای هست کاری باهات ندارم حتی باهات خوب رفتار میکنم لطفا ازون لبه بیا پایین
...
اولین دوپارتیایه که نوشتم اگه بد شده ببخشید🥲
Part 1
"ا/ت ویو"
دیگه خسته شدم چرا باید تو این سن همهجوره عذاب بکشم مگه چیکار کردم؟من فقط یه دختر دبیرستانیم که سعی میکنم درس بخونم تا بتونم بعد از ۱۸سالگی ازون خونهی جهنمی برم...اما حتی اینکارم نمیتونم انجام بدم اونم فقط بخاطر یه پسر خرپول قلدر که هرروز برای سرگرمی و تفریح عذابم میده ویا حتی حبسم میکنه...
بالاخره میتونم خودمو ازین زندگی کوفتی نجات بدم البته باید بین دوتا جهنم انتخاب میکردم جهنم این دنیا یا اون دنیا...
پس تصمیم گرفتم دومی رو انتخاب کنم
همینطور که به اون بچه های احمقی که با دغدغه های مسخرهشون داشتن از پایین ساختمون نگام میکردن خیره شده بودم تو فکرم غرق بودم که...
'کوک ویو'
رفته بودم از بوفهی مسخره یه قهوه بگیرم بخورم داشتم برمیگشتم که دیدم همه یه جا جمع شدن رفتم نزدیک یکیشونو کشیدم عقبو پرسیدم:اینجا چخبره؟ها؟
اون دختر:خ..خب...یکی اون با..با..بالا وایساده(با ترس)
به بالا نگا کردم اون اون که...زبونم بند اومده بود نه نه سریع دوییدم سمت پلهها و رفتم بالا
"ا/ت ویو"
که با صدای دری که با شتاب باز شده بودو صدای وحشتناکی داده بود از افکارم بیرون اومدم برگشتمو دیدم همون کسی که باعث تمام بدبختیامه اینجاس همون کسی که قلب احمقم براش میتپه...
کوک:ا/ت بیا پایین باهم حلش کنیم میدونم میدونم این حسی که الان داری تقصیره منه اما اما من که چند هفتهای هست کاری باهات ندارم حتی باهات خوب رفتار میکنم لطفا ازون لبه بیا پایین
...
اولین دوپارتیایه که نوشتم اگه بد شده ببخشید🥲
۳.۵k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.