سگ های ولگردبانگو
مافیا و اژانس با هم صلح کرده بودند
و همه در مافیای بندر بودند
رئیس فامیا: خیلی خوشحالیم که باهم دیگه صلح کردیم
تا اینکه یکی از کار کن های مافیا گفت: رئیس دختری اومده شمارو ببینع به نام «سانا» رئیس مافیا لیوان را گذاشت و کتش را درست کرد و بلند شد
دست هایش را در جیبش گذاشت و به
کارکن گفت: ممنون که خبر داری
رئیس مافیا رفت ولبخندی زد و دوید
ولی پرت شد اونور همگی اومدند
چویا دستش را روی دل رئیس گذاشت
و با اعصبانیت به دختر نگاه کرد و گفت : دختریکه چرا اینکارو کردی؟
دختر: به تو چه چیکاره هستی؟
رئیس مافیا : چویا بس کن اون ساناست سانالبخندی زد و گفت: رئیس هنوز مثل قبلی
رئیس مافیا: تو هم همینطور
و همه در مافیای بندر بودند
رئیس فامیا: خیلی خوشحالیم که باهم دیگه صلح کردیم
تا اینکه یکی از کار کن های مافیا گفت: رئیس دختری اومده شمارو ببینع به نام «سانا» رئیس مافیا لیوان را گذاشت و کتش را درست کرد و بلند شد
دست هایش را در جیبش گذاشت و به
کارکن گفت: ممنون که خبر داری
رئیس مافیا رفت ولبخندی زد و دوید
ولی پرت شد اونور همگی اومدند
چویا دستش را روی دل رئیس گذاشت
و با اعصبانیت به دختر نگاه کرد و گفت : دختریکه چرا اینکارو کردی؟
دختر: به تو چه چیکاره هستی؟
رئیس مافیا : چویا بس کن اون ساناست سانالبخندی زد و گفت: رئیس هنوز مثل قبلی
رئیس مافیا: تو هم همینطور
۲.۰k
۲۹ تیر ۱۴۰۱