زنی که از دست چشم چرانی های همسرش به ستوه آمده بود درد د

زنی که از دست چشم چرانی های همسرش به ستوه آمده بود، درد دل نزد مادرشوهرش میبرد. او که زن دانایی بود گفت من شب برای صرف شام به خانه شما می آیم ولی شام درست نکن.

مرد وقتی به خانه می آید از اینکه همسرش تدارکی ندیده عصبانی میشود ولی مادر میگوید من امشب هوس نیمروهای تو را کردم و با خود تخم مرغ آورده ام تا با هم بخوریم.

پسر مشغول درست کردن نیمرو میشود و از مادرش میپرسد چرا تخم مرغ ها را رنگ کرده ای؟ مادر گفت زیبا هستن؟ پسر گفت آری. مادر گفت داخلشان چطور است؟ پسر گفت همه مثل هم! مادر گفت پسرم زن نیز همین طور است. هرکدام ظاهری با رنگ و لعاب ولی همه درونشان یکی است. پس وقتی همه مثل همند چرا خود و همسرت را آزار میدهی. قدر داشته هایت را بدان و خود را درگیر دیگران نکن... ناگهان یکی از تخم مرغ ها دو زرده درآمد و گند زد به پند حکیمانه
دیدگاه ها (۳)

‏این پاها متعلق به یه دختر تایوانی هست که بلندترین انگشت‌های...

هر کسی رو دوست دارید به موقع بهش بگید

عاشقان را عشق فرمان میدهدلوتیان را معرفت…مخلصیم با معرفت!

کاش تو هم 1400 سال پیش بودیتا دیشب نان خرما از دست حیدر میگر...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط