پشت فرمان بودم که ماشین کناری توجه مرا به خود جلب کرد؛ دخ
پشت فرمان بودم که ماشین کناری توجه مرا به خود جلب کرد؛ دختربچهایی صندلی عقب پنجره ماشین با دو چشم گردش به من زل زده بود، لبخندی به او زدم اما واکنشی نشان نداد فقط همانطور زل زده بود انگار که ترسیده بود یا خجالت کشیده بود، اینبار صورتم را کج و کوله کردم تا شاید لبخندی بزند اما انگار نه انگار..
چراغ سبز شد حرکت کردم ولی همچنان ماشینی که دخترک در آن بود پشت چراغ سبز مانده بود..
و دوباره به آهنگی که با هندزفری داشتم گوش میدادم و به کل حواسم از او پرت شده بود گوش دادم که ناگهان باز هم متوجه نگاه دختر شدم انگار با من هم مسیر بودند اما اینبار دختر به جای زل زدن به من از چشمانش اشک سرازیر بود و گوشهایش را با دستان کوچکش گرفته بود، هندزفری را در آوردم هنوز صدای ماشین ها و صدای خیابان به گوشم نخورده بود که با داد و بیداد های فراوان گوش خراش ناگهان تکانی خوردم، به راننده ماشینی که دخترک در آن بود نگاه کردم و متوجه زن و مردی درحال دعوا شدم که اصلا مراعات دختر بچه را نمی کردند بیچاره دختر بچه!
_ چقدر برایم آشِنا بودند.
«من نوشت»
"ر.کاف"
چراغ سبز شد حرکت کردم ولی همچنان ماشینی که دخترک در آن بود پشت چراغ سبز مانده بود..
و دوباره به آهنگی که با هندزفری داشتم گوش میدادم و به کل حواسم از او پرت شده بود گوش دادم که ناگهان باز هم متوجه نگاه دختر شدم انگار با من هم مسیر بودند اما اینبار دختر به جای زل زدن به من از چشمانش اشک سرازیر بود و گوشهایش را با دستان کوچکش گرفته بود، هندزفری را در آوردم هنوز صدای ماشین ها و صدای خیابان به گوشم نخورده بود که با داد و بیداد های فراوان گوش خراش ناگهان تکانی خوردم، به راننده ماشینی که دخترک در آن بود نگاه کردم و متوجه زن و مردی درحال دعوا شدم که اصلا مراعات دختر بچه را نمی کردند بیچاره دختر بچه!
_ چقدر برایم آشِنا بودند.
«من نوشت»
"ر.کاف"
۲۱.۲k
۰۸ دی ۱۴۰۱