انتخاب خواستنی پارت 1
+(لی رونا)
+اخه چقدر باید بهتون بگم واقعا از این چیزا خوشم نمیاد
-چرا متوجه نیستی شما تازه کارتون رو شروع کردین باید تو دید باشین
+ما الا سه ماهه که شرع کردیم و تو این سه ماه حتی از خیلی گروه های معروف هم جلو زدیم اینا کافی نیست؟
-نه کافی نیست چرا نمیفهمی دختر این مهمونی به نفع هممونه ،این نه تنها برای شما یه فرصته بلکه برای گروه های دیگه که نزدیک دبیو ان یا اونایی که دبیو کردن ولی خیلی موفق نبودن هم یه فرصته، اینو خوب میدونی که اونا میتونن تو مهمونی توجه های زیادی جلب کنن اونا استعدادشو دارن
+ولی این منصفانه نیست ما عروسک نیستیم که تو مارو تکون بدی ،دفعه پیش قول دادی بهم، گفتی این اخرین باره
-رونایا ببخشید ولی واقعا این خیلی مهنه
کلافه نفسمو بیرون دادم چون میدونستم واقعا حریفش نمیشم
+خیلی خوب فقط بخاطر بقیه بچه ها، ولی از من دیگه توقعی نداشته باش لطفا این اخریشه
- واقعا ممنون خیلی خوشحالم کردی دختر، ولی مطمئن نیستم اخریش باشه بالاخره ما قرارداد داریم دیگه.
یه چشمک کج و کله تحویلم داد و زد زیر خنده
+باشه فقط چون دوست دارم ها.
لبخندش از باقی مونده خنده اش پررنگ تر شد و محکم بغلم کرد
از وقتی برگشته بودم کره خیلی هوامو داشت درست مثل پدرم بود
واقعا دوستش داشتم میدونم که اون به فکر منو گروهمه ولی چیکار کنم از این که فلش دوربینا هر لحظه رومه و تمام کارام زیر نظره خسته شدم ،
از این که ارزوم دیگه برام عذاب شده خستم، از همه چی خستم.
هنوز یادم نمیره که با هزار امید تونستم بیام کره و اودیشن بدم، همون لحظه بود که با سوجونگ شی رئیس کمپانی S.M.O.N آشنا شدم
اون گفت استعدادم زیاده و منو راهنمایی کرد، فکر کنم اولین نفر توی کره باشم که فقط یه هفته کاراموز بود چون سریع با یه گروه سه نفره دبیو کردم.
داستان از اینجا شروع شد که من ............
~ رونا دختر کجایی بدو دیرمون شد.
خوب باید برم بقیشو خودتون متوجه میشین
+اخه چقدر باید بهتون بگم واقعا از این چیزا خوشم نمیاد
-چرا متوجه نیستی شما تازه کارتون رو شروع کردین باید تو دید باشین
+ما الا سه ماهه که شرع کردیم و تو این سه ماه حتی از خیلی گروه های معروف هم جلو زدیم اینا کافی نیست؟
-نه کافی نیست چرا نمیفهمی دختر این مهمونی به نفع هممونه ،این نه تنها برای شما یه فرصته بلکه برای گروه های دیگه که نزدیک دبیو ان یا اونایی که دبیو کردن ولی خیلی موفق نبودن هم یه فرصته، اینو خوب میدونی که اونا میتونن تو مهمونی توجه های زیادی جلب کنن اونا استعدادشو دارن
+ولی این منصفانه نیست ما عروسک نیستیم که تو مارو تکون بدی ،دفعه پیش قول دادی بهم، گفتی این اخرین باره
-رونایا ببخشید ولی واقعا این خیلی مهنه
کلافه نفسمو بیرون دادم چون میدونستم واقعا حریفش نمیشم
+خیلی خوب فقط بخاطر بقیه بچه ها، ولی از من دیگه توقعی نداشته باش لطفا این اخریشه
- واقعا ممنون خیلی خوشحالم کردی دختر، ولی مطمئن نیستم اخریش باشه بالاخره ما قرارداد داریم دیگه.
یه چشمک کج و کله تحویلم داد و زد زیر خنده
+باشه فقط چون دوست دارم ها.
لبخندش از باقی مونده خنده اش پررنگ تر شد و محکم بغلم کرد
از وقتی برگشته بودم کره خیلی هوامو داشت درست مثل پدرم بود
واقعا دوستش داشتم میدونم که اون به فکر منو گروهمه ولی چیکار کنم از این که فلش دوربینا هر لحظه رومه و تمام کارام زیر نظره خسته شدم ،
از این که ارزوم دیگه برام عذاب شده خستم، از همه چی خستم.
هنوز یادم نمیره که با هزار امید تونستم بیام کره و اودیشن بدم، همون لحظه بود که با سوجونگ شی رئیس کمپانی S.M.O.N آشنا شدم
اون گفت استعدادم زیاده و منو راهنمایی کرد، فکر کنم اولین نفر توی کره باشم که فقط یه هفته کاراموز بود چون سریع با یه گروه سه نفره دبیو کردم.
داستان از اینجا شروع شد که من ............
~ رونا دختر کجایی بدو دیرمون شد.
خوب باید برم بقیشو خودتون متوجه میشین
۴.۸k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.