رمان دل بی قرار من😘❤️پارت30 یکم رمانو میبرم جلو
داشتم میرفتم پایین که دیدم یک صدای شیشه امد از اتاق ارسلان و دیانا
نیکا:داداش بیا بریم بالا
ارسلان:چرا خوابیده دیانا بزار بخوابه
نیکا،صدای شیشه اومد
سریع پریدم رفتم تو اتاق
دیدم دیانا از ترس گریه میکنه تو رخت خواب
شیشه بد جور شکسته بود
رفتم دم پنجره دیدم یکا داره سنگ میزنه و من اومدم در رفت
کاری نکردم
نیکا:نرو دنبالش داداش ولش کن اتفاقی بود که افتاده
رفتم نشتم کنار دیانا
ارسلان اومد بغلش کرد دیانا در حال گریه بود
دستش کبود بود
ارسلان:چرا دستت کبوده
دیانا:سنگ خورد🥺🥺
نیکا:خداروشکر بخیر گذشت🖤
متین رفته بود نون بگیره
متین جدیدا رل نیکاعه
متین:من یک دقیقه رفتم نون بگیرم رفتن بیرون
نیکا:بیا بالا ما اینجاییم
متین:کشمش پلو میدن یا حلیم نون سنگک میگرفتم
نیکا:لازم نیست
متین:چه خبره،اینا چرا اول صبحی همو بغل کردن دعوا کردن الان دوباره اشتی؟؟(اروم)
نیکا اروم:مثل اینکه یکی پنجره رو با سنگ شکونده در رفته ارسلانم عصابش خورده دست بزنی میخورتت
ارسلان:کی گفته میخورمتتت
نیکا:یااااا ابرفضللللمتینننن🥴
ارسلان:من عصبانی هم نیستم
ارسلان:پاشو دیانا فشارت افتاده بریم یک چیزی بخور میبرمت بیرون دورت میدم باشه
دیانا:باشه،دستمو کشید،یاد باشه خیلی دوست دارما
ادامه دارد....
نیکا:داداش بیا بریم بالا
ارسلان:چرا خوابیده دیانا بزار بخوابه
نیکا،صدای شیشه اومد
سریع پریدم رفتم تو اتاق
دیدم دیانا از ترس گریه میکنه تو رخت خواب
شیشه بد جور شکسته بود
رفتم دم پنجره دیدم یکا داره سنگ میزنه و من اومدم در رفت
کاری نکردم
نیکا:نرو دنبالش داداش ولش کن اتفاقی بود که افتاده
رفتم نشتم کنار دیانا
ارسلان اومد بغلش کرد دیانا در حال گریه بود
دستش کبود بود
ارسلان:چرا دستت کبوده
دیانا:سنگ خورد🥺🥺
نیکا:خداروشکر بخیر گذشت🖤
متین رفته بود نون بگیره
متین جدیدا رل نیکاعه
متین:من یک دقیقه رفتم نون بگیرم رفتن بیرون
نیکا:بیا بالا ما اینجاییم
متین:کشمش پلو میدن یا حلیم نون سنگک میگرفتم
نیکا:لازم نیست
متین:چه خبره،اینا چرا اول صبحی همو بغل کردن دعوا کردن الان دوباره اشتی؟؟(اروم)
نیکا اروم:مثل اینکه یکی پنجره رو با سنگ شکونده در رفته ارسلانم عصابش خورده دست بزنی میخورتت
ارسلان:کی گفته میخورمتتت
نیکا:یااااا ابرفضللللمتینننن🥴
ارسلان:من عصبانی هم نیستم
ارسلان:پاشو دیانا فشارت افتاده بریم یک چیزی بخور میبرمت بیرون دورت میدم باشه
دیانا:باشه،دستمو کشید،یاد باشه خیلی دوست دارما
ادامه دارد....
۱۰.۸k
۰۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.