فیک جونگکوک: تاته مائه
فیکجونگکوک: تاتهمائه
parr⁴⁸
_دو روز بعد_
توی راهروی قدم برمیداشت
پرستار نزدیکش شد و پوشهی جلوش قرار داد
پرستار: خانم دکتر سابقهی بیمارای اخیر بیمار اتاق ۲۹۸ در آوردم بیماری خاصی ندارن قادر به عمل دوباره هستن
پوشه از دستاش گرفت
" خوبه .. هفتهی دیگه برای عملش آماده میشیم "a.t
پرستار: چشم خانم دکتر
نزدیک دفترش شد
در باز کرد و وارد دفتر شد
در پوشه باز کرد و به برگه های داخل پوشه نگاهی انداخت و سرگرم خوندن متن های برگه بود که در اتاق زده شد
" بفرمایید "a.t
در اتاق باز و بسته شد
توجهی به فردی که به داخل دفتر شد نکرد
برگه ها داخل پوشه گذاشت و درش بست
به طرف فَرد برگشت اما قبل از اینکه بخواد حرفی بزنه سر جاش خشکش زد
درسته ، جئون بود!
گفته بود بیخالش نمیشه و جئون پای حرفی که بزنه وایمیسه
دست گلی از گل های رز در دست داشت
کت و شلوار مشکی رنگی به تن داشت که در اندام هیکی طورش به خوبی خاص شده بود
مثل همیشه خوشتیپ و خیره کننده
با دیدنش اخمی کرد و با صدای عصبی حرف زد
" خب شد گفتم نمیخوام ببینمت اما حیف که یادم رفته بود زبون آدمیزاد حالیت نیست "a.t
" اوح عزیزممم... حیف نیست با اون صدای قشنگ اینطوری باهام حرف بزنی! ... "jk
قدم قدم زنان فاصلهی کمی که بینشون بود طی کرد
" با صدای قشنگ باید طوری دیگه باهام حرف بزنی بیب "jk
دست گل تقدیم به دختر کرد
" درست مثل خودت زیبا و خوشبو ، بفرمایید زیبا رو "jk
بی اختیار دستاشو بالا برد و دست گل از دستاش گرفت
بوی خوش گل وارد ریههاش کرد با بوی خوش گل لبخند دل گرمی زد
" خیلی خوشگلی مخصوصا وقتی لبخند میزنی "jk
با یاد آوری اینکه با اون توی یک فضاس لبخندش محو شد
دست گل روی میز گذاشت و به طرفش برگشت
" برای چی امدی اینجا؟ "a.t
دستاش توی جیبش قرار داد و به چشمای مشکی و کشیدهی دختر که همیشه غرق در آنها میشد نگاه کرد
" امدم عشقمو ببینم تا حالم خوب شه البته با فکر کردن بهت حالم خوب میشه ولی وقتی میبنمت یه جور دیگه قشنگه "jk
شیرین زبونی ، درست مثل همیشه
همه رو با این شیرین زبونیش خام خودش میکنه مخصوصا دختر ولی حیف، حیف شد جئون ، دختر دیگه عاقل شده با این حرفات نمیتونی مثل گذشته خام خودتت کنی
" امدی اینجا تا اینارو بهم بگی؟! "a.t
" گفتن اینا هروز برام قشنگه "jk
" برای من نه... "a.t
" حرفات هیچ جذابیتی برام نداره آقای جئون ، لطفا وقتمو با این حرفای مسخره و دروغ نگیر بفرمایید بیرون "a.t
" دروغ نیستن عین واقعیتان ، اگه دروغ بود عمرا میفتادم دنبالت و بدون اینکه زرهی بهت فکرکنم میزاشتم میرفتم "jk
" اینطوری تصور کن "a.t
" چی؟ "jk
" تصور کن دروغا و بدون اینکه زرهی بهم فکر کنی برو و بزار هم خودت راحت زندگی کنی هم من "a.t
parr⁴⁸
_دو روز بعد_
توی راهروی قدم برمیداشت
پرستار نزدیکش شد و پوشهی جلوش قرار داد
پرستار: خانم دکتر سابقهی بیمارای اخیر بیمار اتاق ۲۹۸ در آوردم بیماری خاصی ندارن قادر به عمل دوباره هستن
پوشه از دستاش گرفت
" خوبه .. هفتهی دیگه برای عملش آماده میشیم "a.t
پرستار: چشم خانم دکتر
نزدیک دفترش شد
در باز کرد و وارد دفتر شد
در پوشه باز کرد و به برگه های داخل پوشه نگاهی انداخت و سرگرم خوندن متن های برگه بود که در اتاق زده شد
" بفرمایید "a.t
در اتاق باز و بسته شد
توجهی به فردی که به داخل دفتر شد نکرد
برگه ها داخل پوشه گذاشت و درش بست
به طرف فَرد برگشت اما قبل از اینکه بخواد حرفی بزنه سر جاش خشکش زد
درسته ، جئون بود!
گفته بود بیخالش نمیشه و جئون پای حرفی که بزنه وایمیسه
دست گلی از گل های رز در دست داشت
کت و شلوار مشکی رنگی به تن داشت که در اندام هیکی طورش به خوبی خاص شده بود
مثل همیشه خوشتیپ و خیره کننده
با دیدنش اخمی کرد و با صدای عصبی حرف زد
" خب شد گفتم نمیخوام ببینمت اما حیف که یادم رفته بود زبون آدمیزاد حالیت نیست "a.t
" اوح عزیزممم... حیف نیست با اون صدای قشنگ اینطوری باهام حرف بزنی! ... "jk
قدم قدم زنان فاصلهی کمی که بینشون بود طی کرد
" با صدای قشنگ باید طوری دیگه باهام حرف بزنی بیب "jk
دست گل تقدیم به دختر کرد
" درست مثل خودت زیبا و خوشبو ، بفرمایید زیبا رو "jk
بی اختیار دستاشو بالا برد و دست گل از دستاش گرفت
بوی خوش گل وارد ریههاش کرد با بوی خوش گل لبخند دل گرمی زد
" خیلی خوشگلی مخصوصا وقتی لبخند میزنی "jk
با یاد آوری اینکه با اون توی یک فضاس لبخندش محو شد
دست گل روی میز گذاشت و به طرفش برگشت
" برای چی امدی اینجا؟ "a.t
دستاش توی جیبش قرار داد و به چشمای مشکی و کشیدهی دختر که همیشه غرق در آنها میشد نگاه کرد
" امدم عشقمو ببینم تا حالم خوب شه البته با فکر کردن بهت حالم خوب میشه ولی وقتی میبنمت یه جور دیگه قشنگه "jk
شیرین زبونی ، درست مثل همیشه
همه رو با این شیرین زبونیش خام خودش میکنه مخصوصا دختر ولی حیف، حیف شد جئون ، دختر دیگه عاقل شده با این حرفات نمیتونی مثل گذشته خام خودتت کنی
" امدی اینجا تا اینارو بهم بگی؟! "a.t
" گفتن اینا هروز برام قشنگه "jk
" برای من نه... "a.t
" حرفات هیچ جذابیتی برام نداره آقای جئون ، لطفا وقتمو با این حرفای مسخره و دروغ نگیر بفرمایید بیرون "a.t
" دروغ نیستن عین واقعیتان ، اگه دروغ بود عمرا میفتادم دنبالت و بدون اینکه زرهی بهت فکرکنم میزاشتم میرفتم "jk
" اینطوری تصور کن "a.t
" چی؟ "jk
" تصور کن دروغا و بدون اینکه زرهی بهم فکر کنی برو و بزار هم خودت راحت زندگی کنی هم من "a.t
۱۲.۳k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.