پارت 6
*فردا صبح
*از دید جیمین:
صبح شده بود از تخت پا شدم رفتم دست و صورتمو شستم لباس پوشیدم خیلی گرمم بود رفتم در بالکن و باز کردم رفتم بیرون ی لحظه فکرم رفت پیش ا/ت رفتم از پشت شیشه نگاهش کنم که دیدم تهیون پیشش خوابیده خیلیی عصبانی شدم مییخواستم شیشه رو بشکنم.وای اخه من چم شده ولی ولی اصن چرا باید تهیونگ پیش ا/ت بخوابه...نه اینجوری نمیشه از اتاقم رفتم بیرون در اتاق ا/ت و زدم
جیمین:یااااا ا/ت
جیمین:یا ا/ت
ا/ت:*خوابه
جیمین:یاااااااااااااا ا/ت
ا/ت:ها ها......بیدارممم*هول شد
*رفتم در اتاقو باز کنم
ا/ت:هااا چیه اول صبحی
جیمین:.....چیزه.......
ا/ت:چیه
جیمین:حاضر شو
ا/ت:چی چرا
جیمین:حاضر شو دیگ
تهیونگ:چخبره
جیمین:تو اینجا چیکار میکنی*عصبی
تهیونگ:تو چیکار داری؟
جیمین:منظورت چیه میگم توی اتاق ا/ت چیکار داری*عصبی و کمی داد
ا/ت:پسراااا یواش الان بقیه بیدار مشن
تهیونگ:دلیلی نمیبینم بهت توضیح بدم
جیمین:عه که اینطور ا/ت تهیونگ توی اتاقت چیکار دا...
کوک:شماها چتونه
ا/ت:از اینا بپرس
کوک:جیمین چی شده
جیمین:بهتر نیست از تهیونگ بپرسی شب چرا پیش ا/ت خوابیده
کوک:چیی تهیونگ جیمین چی میگه*با داد
تهیونگ:چتونه هجوم اوردین سمتن اره پیش ا/ت خوابیدم مشکلیه
کوک:ا/ت خودت بگو
ا/ت:بچه ها اول اروم باشین میگم
جیمین:میشنوییم
ا/ت:تهیونگ که دیشب سینی غذارو اورد منتظر شد بخورم که ببره چون دستم بریده نمیتونستم بعد که غذارو خوردم دیدم خوابش برده منم رفتم اونور تخت با فاصله زیاد خوابیدم همین
جین:یاااا شما بچه ها چتونه اول صبحی دعوا گرفتین باهم
نامجون:راست میگه با این صدای شما حتما شوگاهم بیدار شدع
*شوگا خوابه داره نارنگی میبینه
جین:بسه تونه برین میزو بچینین
*باشه
کوک:ا/ت تو بشین ما میچینیم
ا/ت:اما من حالم خوبه
جیمین:نه دستت درد میاد
ا/ت:اما خوبم یه بریدگیه دیگه
تهیونگ:گفتیم نه دیگه به حرف بزرگترت گوش کن
*میزو چیدن میخواستم شروع کنم بخورم که دیدم شوگا از پشت سرم اومد ترسوندم ی جیغ بلند زدم
ا/ت:هوشششششش چته قلبم ریخت
شوگا:دیدم نیومدی بیدارم کنی با کتکات منم طلافی کردم
ا/ت:اها اره خب اممروزم با دعوا شروع شد بخاطر همین:/
شوگا:چه دعوایی؟بدون من؟
ا/ت:نمیدونم از خودشون بپرس سر پی دعوا کردن
شوگا:کیا
تهیونگ:بسه دیگه ی چیز کوچیکو انقد بزرگ نکنین
جیمین:کوچیک؟الکی؟
کوک:اره اگ بخوایم شروع کنیم حالا حالا تموم نمیشه
جیهوپ:اهه بسه دیگه صبحونتونو بخورین
*صبحونرو خوردیم پسرا میزو جمع کردن
جیهوپ:امروز کاری نداریم بیاین خوشبگذرونیم
کوک:اره موافقم بریم بار؟
شوگا:اره فکر خوبیه
ا/ت:یا من نمیتونم مست شم:/
جیمین:چراا؟
ا/ت:خب سوتی میدم چرت و پرت میگم:/
تهیونگ: تو برو دعا کن ما مست نشیم
کوک:اره وگرنه حرفایی میزنیم که
جیمین:راز هامون دیگه حرفو نپیچونین
جین:اوووو یعنی شما سه تا ی راز مشترک دارین؟
ویمینکوک:اره
شوگا:پس واجب شد بریم
نامجون:نخیر بشینی کتاب بخونین حوصلتون سر نمیره
جین:ببند بابا تو بشین کتاب بخون من ب عنوان ورد واید هندسام و بزرگ گروه حواسم بهشون هست
نامجون:به ی شرط که بادیگارد ببرین
جیهوپ:قبوله
*شب شد همه رفتیم حاضر شدیم
............
منتظر پارت بعد باشین:)
*از دید جیمین:
صبح شده بود از تخت پا شدم رفتم دست و صورتمو شستم لباس پوشیدم خیلی گرمم بود رفتم در بالکن و باز کردم رفتم بیرون ی لحظه فکرم رفت پیش ا/ت رفتم از پشت شیشه نگاهش کنم که دیدم تهیون پیشش خوابیده خیلیی عصبانی شدم مییخواستم شیشه رو بشکنم.وای اخه من چم شده ولی ولی اصن چرا باید تهیونگ پیش ا/ت بخوابه...نه اینجوری نمیشه از اتاقم رفتم بیرون در اتاق ا/ت و زدم
جیمین:یااااا ا/ت
جیمین:یا ا/ت
ا/ت:*خوابه
جیمین:یاااااااااااااا ا/ت
ا/ت:ها ها......بیدارممم*هول شد
*رفتم در اتاقو باز کنم
ا/ت:هااا چیه اول صبحی
جیمین:.....چیزه.......
ا/ت:چیه
جیمین:حاضر شو
ا/ت:چی چرا
جیمین:حاضر شو دیگ
تهیونگ:چخبره
جیمین:تو اینجا چیکار میکنی*عصبی
تهیونگ:تو چیکار داری؟
جیمین:منظورت چیه میگم توی اتاق ا/ت چیکار داری*عصبی و کمی داد
ا/ت:پسراااا یواش الان بقیه بیدار مشن
تهیونگ:دلیلی نمیبینم بهت توضیح بدم
جیمین:عه که اینطور ا/ت تهیونگ توی اتاقت چیکار دا...
کوک:شماها چتونه
ا/ت:از اینا بپرس
کوک:جیمین چی شده
جیمین:بهتر نیست از تهیونگ بپرسی شب چرا پیش ا/ت خوابیده
کوک:چیی تهیونگ جیمین چی میگه*با داد
تهیونگ:چتونه هجوم اوردین سمتن اره پیش ا/ت خوابیدم مشکلیه
کوک:ا/ت خودت بگو
ا/ت:بچه ها اول اروم باشین میگم
جیمین:میشنوییم
ا/ت:تهیونگ که دیشب سینی غذارو اورد منتظر شد بخورم که ببره چون دستم بریده نمیتونستم بعد که غذارو خوردم دیدم خوابش برده منم رفتم اونور تخت با فاصله زیاد خوابیدم همین
جین:یاااا شما بچه ها چتونه اول صبحی دعوا گرفتین باهم
نامجون:راست میگه با این صدای شما حتما شوگاهم بیدار شدع
*شوگا خوابه داره نارنگی میبینه
جین:بسه تونه برین میزو بچینین
*باشه
کوک:ا/ت تو بشین ما میچینیم
ا/ت:اما من حالم خوبه
جیمین:نه دستت درد میاد
ا/ت:اما خوبم یه بریدگیه دیگه
تهیونگ:گفتیم نه دیگه به حرف بزرگترت گوش کن
*میزو چیدن میخواستم شروع کنم بخورم که دیدم شوگا از پشت سرم اومد ترسوندم ی جیغ بلند زدم
ا/ت:هوشششششش چته قلبم ریخت
شوگا:دیدم نیومدی بیدارم کنی با کتکات منم طلافی کردم
ا/ت:اها اره خب اممروزم با دعوا شروع شد بخاطر همین:/
شوگا:چه دعوایی؟بدون من؟
ا/ت:نمیدونم از خودشون بپرس سر پی دعوا کردن
شوگا:کیا
تهیونگ:بسه دیگه ی چیز کوچیکو انقد بزرگ نکنین
جیمین:کوچیک؟الکی؟
کوک:اره اگ بخوایم شروع کنیم حالا حالا تموم نمیشه
جیهوپ:اهه بسه دیگه صبحونتونو بخورین
*صبحونرو خوردیم پسرا میزو جمع کردن
جیهوپ:امروز کاری نداریم بیاین خوشبگذرونیم
کوک:اره موافقم بریم بار؟
شوگا:اره فکر خوبیه
ا/ت:یا من نمیتونم مست شم:/
جیمین:چراا؟
ا/ت:خب سوتی میدم چرت و پرت میگم:/
تهیونگ: تو برو دعا کن ما مست نشیم
کوک:اره وگرنه حرفایی میزنیم که
جیمین:راز هامون دیگه حرفو نپیچونین
جین:اوووو یعنی شما سه تا ی راز مشترک دارین؟
ویمینکوک:اره
شوگا:پس واجب شد بریم
نامجون:نخیر بشینی کتاب بخونین حوصلتون سر نمیره
جین:ببند بابا تو بشین کتاب بخون من ب عنوان ورد واید هندسام و بزرگ گروه حواسم بهشون هست
نامجون:به ی شرط که بادیگارد ببرین
جیهوپ:قبوله
*شب شد همه رفتیم حاضر شدیم
............
منتظر پارت بعد باشین:)
۱۰.۳k
۱۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.