One shat jimin
One shat jimin
چند پارتی از جیمین
وقتی باهم میرید جنگل
(علامت ا/ت +) (علامت جیمین_)
_انگار یکی اینجا زندگی میکنه
+پس با این حساب نمیتونیم زیاد اینجا بمونیم
_آره باید زودتر برگردیم تو ماشین ، همینجا بمون میرم ماشینو بیارم
+نه جیمینا
قیافتو مظلوم کردی و با ترس گفتی :
+تنهام نزار (بغض)
_نترس بیبی ، زود برمیگردم
با تردید سرتو بالا پایین کردی و جیمین رفت
۵ دقیقه گذشت ولی جیمین هنوز نیمده بود
استرس داشتی که نکنه تو تاریکی گم شده باشه یا اتفاقی براش افتاده باشه
داشتی فکر میکردی که با صدای دَر ، دلت آروم شد
+جیمین اومدی؟
جملتو گفتی ولی صدایی نشنیدی
+ع..عز...عزیزم؟!!
خودتی؟
ینفر از توی تاریکی از در اومد داخل
ناشناس : تو کی هستی؟
+به تو چه ، اصن خودت کی هستی؟
ناشناس : من صاحب همین کلبه ایم که تو داری توش واسه من زبون درازی میکنی
با این جمله ی شخص ناشناس یدونه زدی تو پیشونیت و سرتو انداختی پایین
+اوه اوه ریدم که ، گاومون دوقلو زایید (تو ذهنت)
اینو تو ذهنت گفتی و تصمیم گرفتی خودتو عادی نشون بدی و از رو نری
+اهممم ، خوب حالا که چی؟
ناشناس : چرا بی اجازه اومدی تو خونه ی من؟
اصن این موقع شب تو اینجا چیکار میکنی؟
+خوب ما گم شده بودیم ولی اینجا رو پیدا کردیم ، تا چند دقیقه دیگه از اینجا میریم
ناشناس: ما؟ شخص دیگه ای همراهته؟
میخواستی جوابشو بدی که با دیدن جیمین پشت سر اون مرده ناشناس حرفت نصفه موند
+جیمینا اومدی؟
با این حرفت اون مرد برگشت و پشت سرشو نگاه کرد که با قیافه ی متعجب هردوشون رو به رو شدی.......
چند پارتی از جیمین
وقتی باهم میرید جنگل
(علامت ا/ت +) (علامت جیمین_)
_انگار یکی اینجا زندگی میکنه
+پس با این حساب نمیتونیم زیاد اینجا بمونیم
_آره باید زودتر برگردیم تو ماشین ، همینجا بمون میرم ماشینو بیارم
+نه جیمینا
قیافتو مظلوم کردی و با ترس گفتی :
+تنهام نزار (بغض)
_نترس بیبی ، زود برمیگردم
با تردید سرتو بالا پایین کردی و جیمین رفت
۵ دقیقه گذشت ولی جیمین هنوز نیمده بود
استرس داشتی که نکنه تو تاریکی گم شده باشه یا اتفاقی براش افتاده باشه
داشتی فکر میکردی که با صدای دَر ، دلت آروم شد
+جیمین اومدی؟
جملتو گفتی ولی صدایی نشنیدی
+ع..عز...عزیزم؟!!
خودتی؟
ینفر از توی تاریکی از در اومد داخل
ناشناس : تو کی هستی؟
+به تو چه ، اصن خودت کی هستی؟
ناشناس : من صاحب همین کلبه ایم که تو داری توش واسه من زبون درازی میکنی
با این جمله ی شخص ناشناس یدونه زدی تو پیشونیت و سرتو انداختی پایین
+اوه اوه ریدم که ، گاومون دوقلو زایید (تو ذهنت)
اینو تو ذهنت گفتی و تصمیم گرفتی خودتو عادی نشون بدی و از رو نری
+اهممم ، خوب حالا که چی؟
ناشناس : چرا بی اجازه اومدی تو خونه ی من؟
اصن این موقع شب تو اینجا چیکار میکنی؟
+خوب ما گم شده بودیم ولی اینجا رو پیدا کردیم ، تا چند دقیقه دیگه از اینجا میریم
ناشناس: ما؟ شخص دیگه ای همراهته؟
میخواستی جوابشو بدی که با دیدن جیمین پشت سر اون مرده ناشناس حرفت نصفه موند
+جیمینا اومدی؟
با این حرفت اون مرد برگشت و پشت سرشو نگاه کرد که با قیافه ی متعجب هردوشون رو به رو شدی.......
۶۶.۰k
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.