طراحه من..؟!
طراحه من..؟!
پارت¹⁶
ات:ت...ه..یونگ...*رو به ادم تهیونگ*...زنگ بزن به امبولانس...سریع*داد
_:من....چیزیم....نیست.....همیشه اینجور...اتفاقا....میوفته....بهتره کار..به بیمارستان..نکشه
ات:تهیونگ متوجه حرفات هستی؟...بیمارستان نری میمیری
_:چیزی نیست....برم خونه بقیشو حل...میکنم
ات:منم باهات میام
_:باشه
با همون زخمش رفت خونه...
تو راه ات کلی وسایل پانسمان و ضدعفونی کننده خریده بود تا وقتی رسیدن زخمش رو درمان کنه
راننده:قربان..رسیدیم
ات:دستتو بنداز رو شونم بریم
رفتن داخل که جیمین اومد جلوشون
÷:تهیونگ؟...چیشده؟
_:چیزی نیست....فقط...چاقو خوردم
ات:میشه ببریش رو مبل بشینه؟..باید دستامو بشورم و بیام زخمشو ببینم
÷:باشه
"۵دقیقه بعد"
دستاشو شست و کتشو بخاطر اینکه راحت دستاشو تکون بده دراورد...بیشتر بدنش بیرون بود...باید تیشرت تهیونگ رو در میورد تا زخمشو ببینه...از این کار خجالت میکشید...رنگش کاملا سرخ شده بود که تهیونگ متوجه خجالتش شد
_:یکم دیگه..ادامه بدی به ات بودنت...شک میکنم
ات:تاحالا...لخت کسیو ندیدم...و برای همین..چیزه..*خجالت
با اینکه زخمش عمیق بود و دردش خیلی زیاد بود تیشرتشو در اورد
ویو تهیونگ:
خجالت کشیدن همچین ادمی برام عجیب بود...کسی که بی ابرو بازی درمیورد الان داشت خجالت میکشید...بخاطر پانسمان یکی از پاهاش رو پام بود..
اول ضدعفونی کرد و بعد زدن چندتا کردم زخممو پانسمان کرد
ات:تموم شد...۲ هفته روی کمر نمیخوابی بعد دو هفته برو دکتر و اگه گفتن خوب شده میتونی هر یروز درمیون رو کمرت بخوابی...ویتامین و غذاهای پروتئین دار زیاد بخور مثل گوشت تا زخمت سریعتر خوب شه..چندتا قرصم برات گرفتم که باید بخوری و توشون ویتامین هم هست...خلاصه به حرفم گوش نکنی زخمت باز میشه
اها راستی هر دو روز یبارم پانسمانت باید عوض شه...خب دیگه من باید برم
÷:نظرت چیه این دوهفته اینجا بمونی و حواست بهش بیشتر باشه...هوم؟
ات:۲ هفته؟......خب......*مکث*...باشه
÷:اها راستی...وقت نشد ما باهم درست اشنا شیم...من پارک جیمینم
ات:منم جئون اتم*دست دادن*...از اشنایی باهات خوشحال شدم
÷:همچنین...من ی کاری دارم..باید برم
_:کی میای؟
÷:تا فردا شب خونم
_:اوکی..مراقبت کن
÷:باشه..خدافظ
ات:...خب جناب کیم..وقت خوابه باید بری بخوابی
_:ساعت چنده مگه؟
ات: ۲:۰۹ دیقه
_:من خوابم نمیاد...اگه میخوای تو بخواب
ات:پاشو ببینم...زخمی شدی باید استراحت کنی
بزور تهیونگ رو از رو مبل بلندش کرد و بردش اتاقش..
روی کاناپه دراز کشید و چشماشو بست
هرکاری میکرد خوابش نمیبرد
اخر سر قرص خوابش رو نصف کرد و نصف دیگش رو خورد
طولی نکشید ک خوابید
"فردا صبح"
پارت¹⁶
ات:ت...ه..یونگ...*رو به ادم تهیونگ*...زنگ بزن به امبولانس...سریع*داد
_:من....چیزیم....نیست.....همیشه اینجور...اتفاقا....میوفته....بهتره کار..به بیمارستان..نکشه
ات:تهیونگ متوجه حرفات هستی؟...بیمارستان نری میمیری
_:چیزی نیست....برم خونه بقیشو حل...میکنم
ات:منم باهات میام
_:باشه
با همون زخمش رفت خونه...
تو راه ات کلی وسایل پانسمان و ضدعفونی کننده خریده بود تا وقتی رسیدن زخمش رو درمان کنه
راننده:قربان..رسیدیم
ات:دستتو بنداز رو شونم بریم
رفتن داخل که جیمین اومد جلوشون
÷:تهیونگ؟...چیشده؟
_:چیزی نیست....فقط...چاقو خوردم
ات:میشه ببریش رو مبل بشینه؟..باید دستامو بشورم و بیام زخمشو ببینم
÷:باشه
"۵دقیقه بعد"
دستاشو شست و کتشو بخاطر اینکه راحت دستاشو تکون بده دراورد...بیشتر بدنش بیرون بود...باید تیشرت تهیونگ رو در میورد تا زخمشو ببینه...از این کار خجالت میکشید...رنگش کاملا سرخ شده بود که تهیونگ متوجه خجالتش شد
_:یکم دیگه..ادامه بدی به ات بودنت...شک میکنم
ات:تاحالا...لخت کسیو ندیدم...و برای همین..چیزه..*خجالت
با اینکه زخمش عمیق بود و دردش خیلی زیاد بود تیشرتشو در اورد
ویو تهیونگ:
خجالت کشیدن همچین ادمی برام عجیب بود...کسی که بی ابرو بازی درمیورد الان داشت خجالت میکشید...بخاطر پانسمان یکی از پاهاش رو پام بود..
اول ضدعفونی کرد و بعد زدن چندتا کردم زخممو پانسمان کرد
ات:تموم شد...۲ هفته روی کمر نمیخوابی بعد دو هفته برو دکتر و اگه گفتن خوب شده میتونی هر یروز درمیون رو کمرت بخوابی...ویتامین و غذاهای پروتئین دار زیاد بخور مثل گوشت تا زخمت سریعتر خوب شه..چندتا قرصم برات گرفتم که باید بخوری و توشون ویتامین هم هست...خلاصه به حرفم گوش نکنی زخمت باز میشه
اها راستی هر دو روز یبارم پانسمانت باید عوض شه...خب دیگه من باید برم
÷:نظرت چیه این دوهفته اینجا بمونی و حواست بهش بیشتر باشه...هوم؟
ات:۲ هفته؟......خب......*مکث*...باشه
÷:اها راستی...وقت نشد ما باهم درست اشنا شیم...من پارک جیمینم
ات:منم جئون اتم*دست دادن*...از اشنایی باهات خوشحال شدم
÷:همچنین...من ی کاری دارم..باید برم
_:کی میای؟
÷:تا فردا شب خونم
_:اوکی..مراقبت کن
÷:باشه..خدافظ
ات:...خب جناب کیم..وقت خوابه باید بری بخوابی
_:ساعت چنده مگه؟
ات: ۲:۰۹ دیقه
_:من خوابم نمیاد...اگه میخوای تو بخواب
ات:پاشو ببینم...زخمی شدی باید استراحت کنی
بزور تهیونگ رو از رو مبل بلندش کرد و بردش اتاقش..
روی کاناپه دراز کشید و چشماشو بست
هرکاری میکرد خوابش نمیبرد
اخر سر قرص خوابش رو نصف کرد و نصف دیگش رو خورد
طولی نکشید ک خوابید
"فردا صبح"
۷.۴k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.