بد بوی مدرسه پارت 18
#بد_بوی_مدرسه
#part_18
چشامو باز کردم ک دیدم ساعت 8بود
رفتم دوش گرفتم و لباسامو پوشیدم....
یکی تست خوردم و در باز کردم ک با محافظ رو ب رو شدم...
کوک:همینو کم داشتم.. از کی اینجا وایستادی؟؟
¶:فک کنم 2ساعتی میشه..
کوک:فاک... خب بریم دیگه دیر نشه
¶:بفرمایید قربان...
کوک:ب من نگو قربان حس میکنم اجوشی ام من همش 20سالمه تو هم ک همسنمی...
بهم بگو کوک
¶:چشم قرب..یعنی کوک
کوک:آفرین حالا بیا بریم...
در ماشینو باز کرد ک گفتم..
کوک:نمیخواد در رو باز کنی همین ک کنارم باشی تا تهیونگ خیالش راحت باشه کافیه...
در عقب رو بستم و رفتم جلو ماشین سمت شاگرد نشستم...
¶:هرجور راحتی.. ام.. کوک
حرکت کردیم ب سمت مدرسه جدید
"ا/ت"
فرم مدرسه جدید رو پوشیدم..
قشنگ تر از فرم مدرسه قبلی بود...
ب سمت مدرسه حرکت کردم...
رفتم سر کلاس..
ا/ت:سلام من کیم ا/ت هستم دانش آموز انتقالی از سئول....
بعد از معرفی رفتم میر آخر کنار پنجره نشستم....
"کوک"
اسمت چیه و چند سالته؟؟
¶:اسمم لینو عه و 23 سالمه..
کوک:از آشناییت خوشبختم لینو...
دوست دختر داری؟؟
لینو:اممم چیزه راستش من گی ام..
کوک:چ خوب خوش باشید
لینو:ممنون
رسیدیم مدرسه رفتیم دفتر مدیر کارای ثبت نام رو کردیم...
رفتم فرم رو گرفتم و رفتم تو رختکن عوض کنم ک یهو در باز شد...
"ا/ت"
ا/ت:استاد من میتونم برم توالت؟
استاد:بله دخترم
میشه بگید کجاست؟؟
استاد:از کلاس ک رفتی بیرون پله هارو برو بالا رختکن و توالت بالاست...
ا/ت:ممنون..
از کلاس خارج شدم..
رفتم توالت یکم دست و صورتمو آب زدم و بالم لبم رو تمدید کردم ک یهو یاد اونوقت ک کوک اومد تو توالت افتادم..
بغض گلومو گرفت ولی من قوی ام..
گلومو صاف کردم و رفتم بیرون خواستم یکم فوضولی کنم یکی از در هارو باز کردم ک دیدم ینفر لخت ک پشتش سمت من بود داشت لباسشو میپوشید.. سریع در و بستم و رفتم پایین...
چقد هیکلش آشنا بود...
#مَلڪہ_خُماࢪے
https://harfeto.timefriend.net/16813356925077
لینک ناشناس
#part_18
چشامو باز کردم ک دیدم ساعت 8بود
رفتم دوش گرفتم و لباسامو پوشیدم....
یکی تست خوردم و در باز کردم ک با محافظ رو ب رو شدم...
کوک:همینو کم داشتم.. از کی اینجا وایستادی؟؟
¶:فک کنم 2ساعتی میشه..
کوک:فاک... خب بریم دیگه دیر نشه
¶:بفرمایید قربان...
کوک:ب من نگو قربان حس میکنم اجوشی ام من همش 20سالمه تو هم ک همسنمی...
بهم بگو کوک
¶:چشم قرب..یعنی کوک
کوک:آفرین حالا بیا بریم...
در ماشینو باز کرد ک گفتم..
کوک:نمیخواد در رو باز کنی همین ک کنارم باشی تا تهیونگ خیالش راحت باشه کافیه...
در عقب رو بستم و رفتم جلو ماشین سمت شاگرد نشستم...
¶:هرجور راحتی.. ام.. کوک
حرکت کردیم ب سمت مدرسه جدید
"ا/ت"
فرم مدرسه جدید رو پوشیدم..
قشنگ تر از فرم مدرسه قبلی بود...
ب سمت مدرسه حرکت کردم...
رفتم سر کلاس..
ا/ت:سلام من کیم ا/ت هستم دانش آموز انتقالی از سئول....
بعد از معرفی رفتم میر آخر کنار پنجره نشستم....
"کوک"
اسمت چیه و چند سالته؟؟
¶:اسمم لینو عه و 23 سالمه..
کوک:از آشناییت خوشبختم لینو...
دوست دختر داری؟؟
لینو:اممم چیزه راستش من گی ام..
کوک:چ خوب خوش باشید
لینو:ممنون
رسیدیم مدرسه رفتیم دفتر مدیر کارای ثبت نام رو کردیم...
رفتم فرم رو گرفتم و رفتم تو رختکن عوض کنم ک یهو در باز شد...
"ا/ت"
ا/ت:استاد من میتونم برم توالت؟
استاد:بله دخترم
میشه بگید کجاست؟؟
استاد:از کلاس ک رفتی بیرون پله هارو برو بالا رختکن و توالت بالاست...
ا/ت:ممنون..
از کلاس خارج شدم..
رفتم توالت یکم دست و صورتمو آب زدم و بالم لبم رو تمدید کردم ک یهو یاد اونوقت ک کوک اومد تو توالت افتادم..
بغض گلومو گرفت ولی من قوی ام..
گلومو صاف کردم و رفتم بیرون خواستم یکم فوضولی کنم یکی از در هارو باز کردم ک دیدم ینفر لخت ک پشتش سمت من بود داشت لباسشو میپوشید.. سریع در و بستم و رفتم پایین...
چقد هیکلش آشنا بود...
#مَلڪہ_خُماࢪے
https://harfeto.timefriend.net/16813356925077
لینک ناشناس
۱۷.۲k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.