فن فیک جیمین ازدواج اجباری پارت ۱۶
فن فیک جیمین ازدواج اجباری پارت ۱۶
داشتم توی بغل جیمین گریه میکردم به جیمین گفتم دیگه منو تنها نزار
جیمین:باشه عشقم قول میدم حرکت کردیم جیمین تا آخر راه دستشو گذاشت روی دلم وقتی رسیدیم وسایل رو جمع کردیم رفتیم توی باغ خونه پسر عموم یوجین هم کنار خونه ما بود بچه ها رفتن غذا سفارش بدن الکسا وفریال پیش من موندن بقیه رفتن الکسا و فریال رفتن روی حیاط منم رفتم طبقه بالا وسایلمو از توی چمدون برداشتم از توی بالکن اتاقم یک صدایی می امد رفتم نگاه کنم ببینم چیه دیدم یوجین امده توی بالکن گفتم اینجا چکار میکنی
راستی یوجین منو دوست داشته ولی من نه
نذاشت حرفمو بزنم امد منو چسبوند به دیوار امد لباشو گذاشت روی لبام تا جایی که تونستم مقاومت کردم ولی دیگه جونی برام نمود شروع کردم به شکوندن وسایل کنارم
جیمین:امدیم خونه دیدم از توی اتاق ا.ت صدایی میاد رفتم بالا دیدم که یه پسری داره با ا.ت لب میگیره محکم رفتم خوابوندم توی دهنش ا.ت رو بغل کردم تا جایی که تونستم پسره رو زدم با ا.ت امدیم پایین به ا.ت گفتم اون کیه چرا داشت باهات لب میگرفت
ا.ت :اون پسر عموم بود عاشق منه ولی اونو دوست ندارم کل داستانو براش تعریف کردم جیمین گفت الان بیا بریم غذا بخوریم رفتم توی اتاقم دیدم یوجین رفته غذا خوردیم رفتیم لب ساحل کلی خوش گذشت .............
تا ۱۰تا لایک و ۵تا کامنت نخوره این پست بعدی رو نمیزارم خدایی دارم آسون میگیرم دیگه
داشتم توی بغل جیمین گریه میکردم به جیمین گفتم دیگه منو تنها نزار
جیمین:باشه عشقم قول میدم حرکت کردیم جیمین تا آخر راه دستشو گذاشت روی دلم وقتی رسیدیم وسایل رو جمع کردیم رفتیم توی باغ خونه پسر عموم یوجین هم کنار خونه ما بود بچه ها رفتن غذا سفارش بدن الکسا وفریال پیش من موندن بقیه رفتن الکسا و فریال رفتن روی حیاط منم رفتم طبقه بالا وسایلمو از توی چمدون برداشتم از توی بالکن اتاقم یک صدایی می امد رفتم نگاه کنم ببینم چیه دیدم یوجین امده توی بالکن گفتم اینجا چکار میکنی
راستی یوجین منو دوست داشته ولی من نه
نذاشت حرفمو بزنم امد منو چسبوند به دیوار امد لباشو گذاشت روی لبام تا جایی که تونستم مقاومت کردم ولی دیگه جونی برام نمود شروع کردم به شکوندن وسایل کنارم
جیمین:امدیم خونه دیدم از توی اتاق ا.ت صدایی میاد رفتم بالا دیدم که یه پسری داره با ا.ت لب میگیره محکم رفتم خوابوندم توی دهنش ا.ت رو بغل کردم تا جایی که تونستم پسره رو زدم با ا.ت امدیم پایین به ا.ت گفتم اون کیه چرا داشت باهات لب میگرفت
ا.ت :اون پسر عموم بود عاشق منه ولی اونو دوست ندارم کل داستانو براش تعریف کردم جیمین گفت الان بیا بریم غذا بخوریم رفتم توی اتاقم دیدم یوجین رفته غذا خوردیم رفتیم لب ساحل کلی خوش گذشت .............
تا ۱۰تا لایک و ۵تا کامنت نخوره این پست بعدی رو نمیزارم خدایی دارم آسون میگیرم دیگه
۵.۳k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.