پارت پنجم
میگه:یا ا.ت ...این خون چیه رو زمین؟
داد زدم : کدوم خون؟
بعدا یادم افتاد ماله دیروزه ....حواسم نبود چی پوشیدم رفتم بیرون تا خون رو پاک کنم.....تهیونگ:یا....ا.ت.
..چرا اینجوری آوندی بیرون ....
یه لحظه به خودم ا مدم دیدم که دامن رو پوشیدم...ولی با سوتین اومدم تا تونستم در رفتم اتاق ...سریع بلوزمو پوشیدم ...وسایل ورداشتم ..رفتیم سمت دانشگاه(ویو ته بعد کلاس)
همینجوری داشتم فک میکردم که کوک اومد
تهیونگ:جونگ کوک
کوک:با ابلضل چی میخای؟
+چیه؟
÷وقتی اسممو کامل صدا میزنی ...یعنی وقت مردنمه
+جررررر🤣......بیخیال....میگم میخوام با ا.ت زندگی کنم.....آخه خیلی عوض شده ...نه اون جئون معروف ....نه این دختر بانمک.....
÷واتتتت.......ا.ت بعد مرگ زن عمو که اون زن جنده عموم کشتتش......
+جالبه......این ا.ت خیلی کیوته.....
÷زحی خیال باطل🫤
+چرا؟
÷آنقدر کتک خوردم ....یه بار یکی آوند خواستگاریش...طرف و گرفت زیر بلر کتک....💔
+واووو
÷پس بازم میخای؟
+آره......آخه امروز روی زمین تو خونش خون دیدم....دست و پاشم زخمی بود
÷ودف......
هنوز تو شک بودن که خانم حلال زاده بود
-پسرا چیکار میکنید ؟
(همزمان باهم):هیچی.......
+ا.ت.....
-بله ته ته
÷عام.....بزار من برم بعد ....آه...چندش ها
-هوی کوک ...دلت باز کتک میخواد
÷شکر خوردم
کوک رفت و تهیونگ به حرفاش ادامه داد:+میگم ....شب میای خونه ی من؟
- وا برا چی؟.....خبریه؟
+اومم....نع همینطوری ...گفتم حالا به عنوان دو تا دوست معمولی میگم معمولی بشینیم
-عا.....اوکی...میام ...به شرط اینکه بریم بار....
+اوکی ...ساعت شش میام دنبالت بریم بار ....
خر ذوق شد پرید تو بغلم ...
(خونه )
نگا به ساعت کردم دیدم ساعت پنجه . سریع رفتم دوش 15مین گرفتم اومدم بیرون ....لباسامو پوشیدم....موهامو باز گذاشتم با حالت.....کار هامو انجام دادم .....کفشام پوشیدم دیدم ته ته پیام داد پایینم
(بار)
رسیدیم بار اونجا کلی آدم بود .....رفتم یه جا نشستیم و سفارش دادیم....
ته:او....ا.ت خانم....قرار بیای خونه من ولی چرا این میدرخشی؟
ا.ت:.....چشاشو خوشگل میبینه.....ته ته میشه بریم برقصیم.؟
+نع
-وا ...چلا؟
+پسر زیاده...
-تهیونگ .....عیش
+به شرط آین که منم بیام
-اوکیییی
رفتیم وسط کلی رقصیدیم....اومدیم دیدیم سفارش هامونو آوردن...
خوردیم کلی حرف زدیم.....
(یه ساعت بعد)
خدایی کیف داد ...دیدم که تهیونگ رفت ....بله آقا مست کرده بود....
بردمش سمت ماشین ....از خواب بیدارش کردم بردن تا سوپ خماری بخوره یکم از مستی در بیاد.....براش گرفته بودم بردمش خونه ....گذاشتنش رو مبل و رفتم با قهوه +سوپ براش بیارم
رفتم تو حال دیدم نیس وا....کجا رفته....دیدم صداش میاد تو اتاق داشت چیکار میکرد؟
کنجکاویم گل کرد ...رفتم سمت اتاق......در رو باز کردم پشام ریخت
+الو...رئیس..من دیه دنبال ا.ت نیستم ..
#وا...چرا؟تهیونگ مستی؟
+نع...من برای چی وقتی عاشقشم دنبالش باشمو باهاش دشمنی داشته باشم؟
#تهیونگ چی میگی؟ مستی....فردا بهت دوباره زنگ میزنم
(تهیونگ)
تلفنو رو من قط کرد.....به کتفم.....برا چی باید باهاش دشمنی داشته باشم
رو تخت دراز کشیدم و برگشتم دیدم ا.ت اونجا وایساده
رفتم سمتش که عقب عقب رفت
(ا.ت)
تو شک مونده بودم ...بغضم گرفته بود ...عقب عقب رفتم ...فرار کردم و رفتم بیرون ...داشتم راه میرفتم و به حرفای تهیونگ گوش میدادم که حس کردم یکی تعقیبم میکنه .....با خودم گفتم:نع بابا ...توهم زدم
یکی منو گرفت و دستمال گذاشت رو دهنم و بیهوش شدم
پد صگا کامنتم بزارید خو......ماشین تایپ نیستم که .....💔🫥
کلی زحمت میکشم.....وسط درساام براتون میزارم🗿
داد زدم : کدوم خون؟
بعدا یادم افتاد ماله دیروزه ....حواسم نبود چی پوشیدم رفتم بیرون تا خون رو پاک کنم.....تهیونگ:یا....ا.ت.
..چرا اینجوری آوندی بیرون ....
یه لحظه به خودم ا مدم دیدم که دامن رو پوشیدم...ولی با سوتین اومدم تا تونستم در رفتم اتاق ...سریع بلوزمو پوشیدم ...وسایل ورداشتم ..رفتیم سمت دانشگاه(ویو ته بعد کلاس)
همینجوری داشتم فک میکردم که کوک اومد
تهیونگ:جونگ کوک
کوک:با ابلضل چی میخای؟
+چیه؟
÷وقتی اسممو کامل صدا میزنی ...یعنی وقت مردنمه
+جررررر🤣......بیخیال....میگم میخوام با ا.ت زندگی کنم.....آخه خیلی عوض شده ...نه اون جئون معروف ....نه این دختر بانمک.....
÷واتتتت.......ا.ت بعد مرگ زن عمو که اون زن جنده عموم کشتتش......
+جالبه......این ا.ت خیلی کیوته.....
÷زحی خیال باطل🫤
+چرا؟
÷آنقدر کتک خوردم ....یه بار یکی آوند خواستگاریش...طرف و گرفت زیر بلر کتک....💔
+واووو
÷پس بازم میخای؟
+آره......آخه امروز روی زمین تو خونش خون دیدم....دست و پاشم زخمی بود
÷ودف......
هنوز تو شک بودن که خانم حلال زاده بود
-پسرا چیکار میکنید ؟
(همزمان باهم):هیچی.......
+ا.ت.....
-بله ته ته
÷عام.....بزار من برم بعد ....آه...چندش ها
-هوی کوک ...دلت باز کتک میخواد
÷شکر خوردم
کوک رفت و تهیونگ به حرفاش ادامه داد:+میگم ....شب میای خونه ی من؟
- وا برا چی؟.....خبریه؟
+اومم....نع همینطوری ...گفتم حالا به عنوان دو تا دوست معمولی میگم معمولی بشینیم
-عا.....اوکی...میام ...به شرط اینکه بریم بار....
+اوکی ...ساعت شش میام دنبالت بریم بار ....
خر ذوق شد پرید تو بغلم ...
(خونه )
نگا به ساعت کردم دیدم ساعت پنجه . سریع رفتم دوش 15مین گرفتم اومدم بیرون ....لباسامو پوشیدم....موهامو باز گذاشتم با حالت.....کار هامو انجام دادم .....کفشام پوشیدم دیدم ته ته پیام داد پایینم
(بار)
رسیدیم بار اونجا کلی آدم بود .....رفتم یه جا نشستیم و سفارش دادیم....
ته:او....ا.ت خانم....قرار بیای خونه من ولی چرا این میدرخشی؟
ا.ت:.....چشاشو خوشگل میبینه.....ته ته میشه بریم برقصیم.؟
+نع
-وا ...چلا؟
+پسر زیاده...
-تهیونگ .....عیش
+به شرط آین که منم بیام
-اوکیییی
رفتیم وسط کلی رقصیدیم....اومدیم دیدیم سفارش هامونو آوردن...
خوردیم کلی حرف زدیم.....
(یه ساعت بعد)
خدایی کیف داد ...دیدم که تهیونگ رفت ....بله آقا مست کرده بود....
بردمش سمت ماشین ....از خواب بیدارش کردم بردن تا سوپ خماری بخوره یکم از مستی در بیاد.....براش گرفته بودم بردمش خونه ....گذاشتنش رو مبل و رفتم با قهوه +سوپ براش بیارم
رفتم تو حال دیدم نیس وا....کجا رفته....دیدم صداش میاد تو اتاق داشت چیکار میکرد؟
کنجکاویم گل کرد ...رفتم سمت اتاق......در رو باز کردم پشام ریخت
+الو...رئیس..من دیه دنبال ا.ت نیستم ..
#وا...چرا؟تهیونگ مستی؟
+نع...من برای چی وقتی عاشقشم دنبالش باشمو باهاش دشمنی داشته باشم؟
#تهیونگ چی میگی؟ مستی....فردا بهت دوباره زنگ میزنم
(تهیونگ)
تلفنو رو من قط کرد.....به کتفم.....برا چی باید باهاش دشمنی داشته باشم
رو تخت دراز کشیدم و برگشتم دیدم ا.ت اونجا وایساده
رفتم سمتش که عقب عقب رفت
(ا.ت)
تو شک مونده بودم ...بغضم گرفته بود ...عقب عقب رفتم ...فرار کردم و رفتم بیرون ...داشتم راه میرفتم و به حرفای تهیونگ گوش میدادم که حس کردم یکی تعقیبم میکنه .....با خودم گفتم:نع بابا ...توهم زدم
یکی منو گرفت و دستمال گذاشت رو دهنم و بیهوش شدم
پد صگا کامنتم بزارید خو......ماشین تایپ نیستم که .....💔🫥
کلی زحمت میکشم.....وسط درساام براتون میزارم🗿
۵.۹k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.