عشق دردنیای اشتباه پارت

عشق دردنیای اشتباه پارت ❻❷
لباسام رو اروم پوشیدم و به سمت دربار رفتم وارد دربار شدم وزرا تعظیم کردن بهم جنازه ای وسط اتاق دربار رو به روی صندلی پدرم بود.. بالا سرش وایسادم دوست داشتم خودم نابودش کنم.. پوست تنش که هانا رو لمس کرده بود... حس کرده بود رو نابود کنم از تنش جدا کنم.. ولی خب لباش دیگه رنگی نداشت و نشون میداد مرده.. کاری نمیشه کرد.. تهیونگ اومد کنارم 🐯خفه شده.. نه؟، 🐱اره.. مثل یه مورچه ی خفیف🤴جنازه اش رو میخوایم بسوزونیم.. توی میدون شهر /جرقه ای تو سرم خورد.. مادرش... نه 🐱پادشاه.. دخالتهای رو عف کنید.. ولی لازم نیست 🤴چرا..( سرفه).. شاهزاده یونگی🐱دوست ندارم مادرش.. شاهد چنین صحنه ای باشه.. اجازه ی گرفتن مراسم رو ندین.. و جنازه رو تحویل مادرش.. بدین.. مادرش گناه داره 🤴مطمئنی شاهزاده؟ 🐱بله 🐯هیونگ.. 🐱خودتو بزار جا مادرش تهیونگ.. دوست داری ببینی به جنازه ی پسرتم رحم نکردن.. اون مرده.. تقاص داده.. فکر میکنم.. کافیه.. تهیونگ.. یه سر به هانا بزن.. من میرم جنازه رو تحویل مادرش بدم.. پدر مریضه و جبهوپم نیست.. 🐯خیلی خب.. مواظب خودت باش، 🐱تو هم مواظب خودت و دخترم باش🐯حواسم هست.. ( لبخند).ضربه ی کوتاهی به پسته اش زدم اون از اتاق خارج شد منم اماده ی رفتن شدم ویو هانا عرق سرد به خجونم نشسته اون گرمای امنیتی که بود رو دیگه حس نمیکنم. انگار تنهام.. تو به جنگل بی پایان دارم به جلو مدوئم وقتی برمیگردم قلبم برای هزارمین بار میلرزه.. اون سرباز.. داره دنبالم میدوئه.. نه تورو خدا ولم کن.. دست دراز کرده و منتظره که بهم نزدیک سه و منو بگیره.. گیر میکنم به سنگ.. میوفتم و پاهام درد میگیره.. میام بلند شم .. ولی پای اون مرد روی گلوم قرار میگیره.. مانع از نفس کشیدنم میشه.. داشتم جون میدادم که صدای یکی رو شنیدم"هانا" "هانا"صدایی بم.. نگران و مهیج صدام میزنه.. ار خواب میپرم. خدایا شکرت همش خواب بود کسی بازوهام رو توی دستاش گرفته و میگه اروم باش.. کابوس بود.. چشمهایی با مردمک قرمز رنگی اینارو بهم میگه.. میگه اروم باش.. موهای سفیدش.. پوستش که فقط چند درجه از موهاش روشن تره.. اونو خاص کرده.. 🦋ت.. تهیونگ.. 🐯اروم باش.. تموم شد کابوس دیدی.. من پیشتم 🦋اون.. مر..د دنبالم بود.. داشت خفم.. میکرد. 🐯اون مرده.. خودم کشتمش.. مرده.. دیگه خطری تهدیدت نمیکنه.. اورم باش. 🦋مط.. مطمئنی؟ 🐯اره.. اره .. بخواب.. من پیشتم. 🦋یونگی کجاست؟.. دلم نیومد ببینمش.. ویو تهیونگ.. قلبم.. داره تیکه میشه چرا من براش کافی نیستم.. چرا.. چرا قلبش نرم نمیشه.. مگه یونگی براش چیکار کرده؟.. اون حتی قدرش رو گرفته چرا.. چرا من؟ 🐯یونگ.. یونگی رفته بیرون.. بخواب.. من میمونم.. 🦋خیلی خب. هانا رفت زیر پتو پتو روش درست کردم و وقتی مطمئن شدم خوابه ار اتاق اومدم بیرون..
دیدگاه ها (۰)

hi

hi

عشق در دنیای اشتباه پارت ❺❷بعد از اون یه پرستاری کشف کرد فوت...

hi

مشخصات فیک عـشـق و نـفـرت :ـــــــــــــــــــــــــــــــــ...

"شراب سرخ" Part: ¹³جنا: چان اون کیم !!!پدرم ؟! ...درست شنیدم...

پارت ۲۲جونگکوک: هیونگ شمع هارو فوت کن یونگی: باشه همه شروع م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط