عشق در دنیای اشتباه پارت

عشق در دنیای اشتباه پارت ❺❷
بعد از اون یه پرستاری کشف کرد فوت کردن سوزش رو کم کنه.. بعد از اون دیگه کمتر میسوخت خدا خیرش بده.. باید ازش تشکر کنی🦋دیدمش حتما.. انجامش میدم 🐯کار خوبی میکنی(لبخند) .. زخم دیگه ات کجاست پات تموم شد دیدم ور کل ساق پام رو باند پیچید تموم شد.. 🦋یه.. دونه رو کمرمه...🐯برگرد.. اونم پانسمان کنم. برگشتم پشت بند پیرهنم رو باز کرد یکمی کنار زد و اونم پانسمان کرد بند پیرهنم رو بست سینی رو ورداشت 🐯من میرم.. استراحت کن. نگاهش برقی زد و بعد رفت. پتو رو کشیدم رو خودم و خوابیدم ویو یونگی 🐱پادشاه... من درخواست میکنم که این سرباز رو دستگیر کنیم 🤴من قبلا حکم صادر کردم و به دنبالش دارن جنگل رو بگردن... پس نگران نباش.. خانم هانا رو بردار.. و برو خونه.. 🐤پادشاه.. ازتون میخوام اشد مجازات رو براش تعیین کنید 🤴تصمیم میگیرم.. شاهزاده یونگی.. مراقب خودت باش بهر سلامت برسین خونه 🐱ممنون پدر. راه رو های پی در پی این قصر.. رنگشون پله هاشون.. ادم هایی که تا منو میبینن بهم تعظیم میکنن .. من اینارو نمیخوام .. من فقط ارامش اون دختر کوچولو رو میخوام وارد اتاق شدم دیدم خوابیده.. لبخندی زدم و لباس هامو عوض کردم لبه ی تخت نشستم.. موهاش رو نوازش کردم ویو تهیونگ بالای جنگل تو در توی.. توی تاریکی شب.. موهام باد میخورد.. این سربازا بعد شش ساعت کشت هنوز نتونستن اون عوضی رو پیدا کنن باد رو فرستادم.. ازش خواستم اون عوضی لو بهم نشون بده کجاست وجودش رو تو شمال جنگل پیدا کردم. .. به سمت شمال جنگل پرواز کردم گوی جادوم رو از رگه های سفید رنگی پر کردم زنگ چشمام قرمز تر میشد.. خشم و طمع به کشتن اون مرد باعث رنگه های قرمزی تو گوی شد رسیدم پایین اون مرد زیر درخت خواب بود خوش خیال... هوای داخل گوی رو به سمتش فرستادم جوری که دیگه نمیتوست کربن دی اکسیدی جذب کنه به دست و پا افتاد.. فشار جادوم رو بیشتر کردم و خفه شد.. جادوم رو کنترل کردم.. بالای جنازه اش وایسادم بازتاب رنگ چشمام روی برکه ی کنار درخت افتاد.. 🐯این تاوانی بود که سر اذیت کردن هانا دادی( تعداد کشته هایی که علت شون هانا بوده :دو نفر).. جنازه اش رو با نیروی سفید رنگی ورداشتم و پرت کردم تو برکه و با جادوم دست و پاهاش رو به ساقه های سبز روز برکه گره زدم و جوری صحنه سازی کردم انگار گیر کرده و خفه شده. از اون جا دور شدم و به قصر برگشتم
ویو یونگی تو خواب ناز بودم و جسم کوچولوی هانا رو تو بغلم میفشردم که یه صدایی منو صدا میکرد موهام رو زدم کنار و بلند شدم کوک بود🐱هیس.. اروم هانا بیدار میشه 🐰ببخشید هیونگ.. جنازه ی اون سرباز رو پیدا کردن.. مرده.. خفه شده 🐱چی؟!.. برو من میام دربار الان.. ساعت چنده؟ 🐰ساعت پنجه.. منتظرتیم. 🐱خیلی خب. اروم از کنار هانا باشدم..
دیدگاه ها (۰)

عشق دردنیای اشتباه پارت ❻❷لباسام رو اروم پوشیدم و به سمت درب...

hi

hi

عشق در دنیای اشتباه پارت ❹❷🐯زخم هات درد گرفت؟(نگران) 🦋اره 🐯ا...

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 3 " جونگکوک : چییی می...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۶۸"ویو جنا".امد داخل و در و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط