تک پارتی
#تک_پارتی
وقتی خود کشی میکنی
جیمین:
تو راه شرکت بودم
بعدشم میخواستم برم خونه ات
ای کاش تو راه ملیس رو نبینم
همین که از در شرکت گذشتم با ملیس روبه رو شدم
_های اوپاااا
+سلام چاگیا
بغلش کردم و رفتیم به طرف دفتر کارم
داشتم کارامو میکردم و ملیس هم همینجوری نشسته بود و به من نگاه میکرد
_اوپا اگه دوست دخترت بفهمه بهش خیانت میکنی چیکار میکنی؟
+ات؟
_مگه بعد از اون و منم دوست دختر داری؟
+نه 😅
+خب راستشو میگم.... من هردوتا تونم دوست دارم و هیچکدومتونو تنها نمیزا....
صدای گوشی نزاشت بقیه حرفمو بزنم
داداش ات داشت زنگ میزد
بهش جواب دادم
+چیییی
گوشی رو قطع کردم و سریع از دفتر اومدم بیرون
_ اوپاااا چی شده؟
+داداش ات میگه ات چند تا عکس از منو تو دیده
الان هم ات منو میکشه هم داداش ات
همین که میخواستم زنگ خونه ات رو بزنم داداشش اومد و از یقم گرفت
_پسره حرومزاده ...فقط اگه به ات یه چیزی بشه اون وقت تیکه بزرگت گوشِته
+و... ولم کن خودم همه چیزو درست میکنم
ولم کرد و رفت
بازم تا خواستم وارد خونه بشم ات با سرعت بهم تنه زد و رفت
+اتتت صبر کن.... همه چیزو بهت توضیح میدم لطفا
همینجوری داشتم دنبالش میدوییدم که گمش کردم
+ایشششش گوه تو شانسم
داشتم دوروبرمو دید میزدم که صدای داد شنیدم
چند نفر به یه ساختمون نگاه میکردن و داد میزدن
به بالای ساختمون که دقت کردم دیدم یه دختر وایساده اونجا
+نهه اتتتت
سعی کردم با آخرین سرعتم برم پشته بوم اون ساختمون
+اتتت این کارو نکن
_ولم کن.... من... من بهت خیلی وابسته شده بودم پارک جیمین!! من بهت اعتماد داشتم( با گریه)
نمیخوام دیگه تورو ببینم
+ببین ات من هنوزم تورو دوست دارم
_نه تو منو دوست نداری
+نمیشه با ملیس کنار بیای؟
_اوه پس اسمش ملیسه برو باهاش خوش بگذرون منم دیگه از زندگیتون میرم
داشت یواش یواش میرفت عقب
+نههه نرو ات خواهش میکنم( با گریه)
_نیا جلو.... نیا برو عقب نمیخوام ببینمت حداقل این آخرای عمرم تنهام بزار
+ات من دوست دارم من نمیخوام بمیری نمیخوام بری لطفا..... لطفا به حرفم گوش کن
_نهههه نمیخوام
دیگه داشت از پشته بوم میوفتاد
+ات.... خاهش میکنم
_نیا جلو
_ خداحافظ جیمین وقت های خوبی باهم گذروندیم.... امیدوارم منو از یادت ببری🙂
+ات..... اتتتتتتت..... نههههه
بدو بدو رفتم بگیرمش ولی دیر بود
+نه نه نه نمیشه
+ات دیوونه چطور تونستی این کارو بکنی
پاهام شل شد و افتادم زمین
با صدای محکم گریه میکردم
+ات تو نمیتونی تنهام بزاری
الان منم میام پیشت ات دیگه هیشکی نمیتونه مارو از هم جدا کنه
همینکه خواستم برم نزدیک پرتگاه یکی از دستم گرفت
_کجا جیمین خان؟ من خودم میکشمت
داداش ات بود
همینکه خواست یه مشت بزنه تو صورتم یه دفعه
وقتی خود کشی میکنی
جیمین:
تو راه شرکت بودم
بعدشم میخواستم برم خونه ات
ای کاش تو راه ملیس رو نبینم
همین که از در شرکت گذشتم با ملیس روبه رو شدم
_های اوپاااا
+سلام چاگیا
بغلش کردم و رفتیم به طرف دفتر کارم
داشتم کارامو میکردم و ملیس هم همینجوری نشسته بود و به من نگاه میکرد
_اوپا اگه دوست دخترت بفهمه بهش خیانت میکنی چیکار میکنی؟
+ات؟
_مگه بعد از اون و منم دوست دختر داری؟
+نه 😅
+خب راستشو میگم.... من هردوتا تونم دوست دارم و هیچکدومتونو تنها نمیزا....
صدای گوشی نزاشت بقیه حرفمو بزنم
داداش ات داشت زنگ میزد
بهش جواب دادم
+چیییی
گوشی رو قطع کردم و سریع از دفتر اومدم بیرون
_ اوپاااا چی شده؟
+داداش ات میگه ات چند تا عکس از منو تو دیده
الان هم ات منو میکشه هم داداش ات
همین که میخواستم زنگ خونه ات رو بزنم داداشش اومد و از یقم گرفت
_پسره حرومزاده ...فقط اگه به ات یه چیزی بشه اون وقت تیکه بزرگت گوشِته
+و... ولم کن خودم همه چیزو درست میکنم
ولم کرد و رفت
بازم تا خواستم وارد خونه بشم ات با سرعت بهم تنه زد و رفت
+اتتت صبر کن.... همه چیزو بهت توضیح میدم لطفا
همینجوری داشتم دنبالش میدوییدم که گمش کردم
+ایشششش گوه تو شانسم
داشتم دوروبرمو دید میزدم که صدای داد شنیدم
چند نفر به یه ساختمون نگاه میکردن و داد میزدن
به بالای ساختمون که دقت کردم دیدم یه دختر وایساده اونجا
+نهه اتتتت
سعی کردم با آخرین سرعتم برم پشته بوم اون ساختمون
+اتتت این کارو نکن
_ولم کن.... من... من بهت خیلی وابسته شده بودم پارک جیمین!! من بهت اعتماد داشتم( با گریه)
نمیخوام دیگه تورو ببینم
+ببین ات من هنوزم تورو دوست دارم
_نه تو منو دوست نداری
+نمیشه با ملیس کنار بیای؟
_اوه پس اسمش ملیسه برو باهاش خوش بگذرون منم دیگه از زندگیتون میرم
داشت یواش یواش میرفت عقب
+نههه نرو ات خواهش میکنم( با گریه)
_نیا جلو.... نیا برو عقب نمیخوام ببینمت حداقل این آخرای عمرم تنهام بزار
+ات من دوست دارم من نمیخوام بمیری نمیخوام بری لطفا..... لطفا به حرفم گوش کن
_نهههه نمیخوام
دیگه داشت از پشته بوم میوفتاد
+ات.... خاهش میکنم
_نیا جلو
_ خداحافظ جیمین وقت های خوبی باهم گذروندیم.... امیدوارم منو از یادت ببری🙂
+ات..... اتتتتتتت..... نههههه
بدو بدو رفتم بگیرمش ولی دیر بود
+نه نه نه نمیشه
+ات دیوونه چطور تونستی این کارو بکنی
پاهام شل شد و افتادم زمین
با صدای محکم گریه میکردم
+ات تو نمیتونی تنهام بزاری
الان منم میام پیشت ات دیگه هیشکی نمیتونه مارو از هم جدا کنه
همینکه خواستم برم نزدیک پرتگاه یکی از دستم گرفت
_کجا جیمین خان؟ من خودم میکشمت
داداش ات بود
همینکه خواست یه مشت بزنه تو صورتم یه دفعه
۷.۶k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.