تصور درخواستی

#تصور #درخواستی
موضوع: "دزدی🥷🏻"
🥑ژانر: کمدی🥑
به قلم: 🐣Sara🐣

✨شخصیت ها:
ارسلان
دیانا
محراب
رضا
ا. ت(و خود شما) ✨


ارسلان: من برم ماشینو روشن کنم
دیانا: باشه برو.. بیاین دیگهه
محراب: اومدیم
رضا: ا. ت این کمربند منو ندیدی؟
ا. ت: واااییی کمربند میخوای چیکارر؟؟؟
رضا: خب شلوارم میاد پایین
محراب: بهتر. یه سوژه خنده ام میشه واسمون😔😂
رضا: هرهرهر بانمککک
دیانا: ا. تتتتت
ا. ت: بلههه
(مثلا تو و محراب و رضا هنوز آماده نشدید. دیانا منتظرتونه)
دیانا: پسرارو بیارشون دیگهه
محراب: یکی باید اینو بیاره
ا. ت: خفه شو
من کاری ندارم
فقط عطر نزدم
آرایش نکردم و.....
رضا: اره باشه باشه آماده ای
ا. ت: عهه برین خب من اومدم
محراب: بزار من یه لقمه بگیرم بیارم تو ماشین بخورم
دیانا: مگه میخوای بری مدرسهههه
داریم میریم دزدییی(داد)
ا. ت: دیاناااا ساعت 3:32 دیقه شبهه داد نزنن(داد)
محراب. رضا: 😐😐😂😂
دیانا و ا. ت: خفه شیینننن
جوری محکم گفتیم ك واقعا جدی گرفتن و رفتیم سوار ماشین شدیم
محراب جلو تر همه رفت هممون سیس گرفته بودیم
محراب رفت در جلورو باز کنه
دیانا: رفتم پشت یقه محراب رو گرفتم و گفتم
اووو جلو جای منه
محراب: چرا اونوقت؟
ارسلان: محراب اذیت نکن برو عقب
محراب: آهااا پس باهم هماهنگ کردید
اوکی
رضا: بیا دیگه حالا چه فرقی داره؟
محراب: باشهه اومدم
ا. ت: من و رضا و محراب عقب نشسته بودیم. من وسط رضا و محراب بودم ك به هم مطلک نندازن و کرم نریزن به هم دیگه
ارسلان: رسیدیم
دیا مطمعنی همینجاس؟
دیانا: آرهههه همینهه
خب ببینید این دزدی یجورایی به اصطلاح حلاله، و فرق میکنه با دزدی های دیگه
محراب: اهمم(سرفه) استاد میشه فرقشو بگید؟
دیانا: خیر وقت نداریم
رضا: اشکال نداره زنگ تفریح وایمیسیم
دیانا: آقاا جااان این دزدی چیزی یه که مال خودمونه رو داریم میریم بدزدیم
رضا: خب ولی آخرش دزدی به حساب میاد
ا. ت و دیانا: نههههههه
رضا. ارسلان. محراب: یواااشش کر شدییمم
ا. ت: این دزدی نیست بچه هاا
ما داریم میریم درواقع چیزی ك مال خودمون بوده رو پسس بگیریمم
اوکی؟
محراب: خب پس چرا نصف شب اومدیم؟
دیانا: برای اینکه من مادرتو........
(نویسنده: اهمم دوستان من نمیگم دیانا بد دهنه این واسه تصوره و چون تصور فانه، مجبورم اینجوری بنویسم.به بزرگی خودتون ببخشید)


ادامه دارد.......
دیدگاه ها (۹)

ولی من هنوز از تابستون لذت نبردم...... هعییاشکال ندارهاینم ۹...

بچه هامیخوام پارت بدم ولی........ پارت ها کم میشه متنش متاسف...

#ادامه_تصور• نیم ساعت بعد •نیکا: از کیت ها رد شدم و چمدونم ر...

بچه هامیدونستین وقتی یه مرغ میگه به تخ*مم ینی داره جون بچه ه...

پارت ۷۲ فیک ازدواج مافیایی

چند پارتی جونگوون p1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط