پارت ³ فیک جونگکوک
پارت ³ فیک جونگکوک
( ازدواج اجباری مافیایی)
ویو یورا
صبح با آلارم گوشیم بیدار شدم رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم لباسم رو عوض کردم ( عکسش رو میزارم ) رفتم پایین نشستم سر میز جیمین اومده بود
داشتم صبحونه میخورم که بابا گفت
پ.ی: یورا آخر هفته عروسیته
جیمین : چی
پ.ی : امروز جونکوک میاد دنبالت فهمیدی
یورا : بله پدر
جیمین : چی میگی بابا
من نمیزارم یورا ازدواج کنه
پ.ی : ولی من میزارم هیچکس نمیتونه جلوم رو بگیره فهمیدین
جیمین : من نفهمیدم
پ.ی : می خواست بزنه تو گوش جیمین که ( ادمینتون کشتش تا دستش به جیمین نخوره 😅 ) که یورا دستش رو گرفت
یورا : جیمین ولش کن
جیمین : آخه
یورا: جیمین
جیمین: باشه من میرم
دیدم داره میره میدونیتم اعصبانی پس دنبالش رفتم
جیمین : تو کحا
یورا : منم باهات میام مگه نمی خوای بری عمارت
جیمین : آره
یورا ،: من میخوام بیام یونتان رو ببینم
( میدونم یونتان اسم سگ تهیونگه ولی الان اسم سگ جیمین رو یادم نیست برای همین یونتان نوشتم )
جیمین : باشه
سوار ماشین شدم
رسیدین عمارت رفتیم تو دنبال یونتان گشتم نبود
یورا : یونتان کوش
جیمین : تو اتاقشه ( سگ اتاق داره 😭)
یورا : اوکی
رفتم تو اتاقش وای چقدر بزرگ شده بغلش
وای تو چقدر کیوتی
ویو ³⁰ مین بعد
ساعت رو نگاه کردم نیم ساعت گذشته بود رفتم بیرون اتاق جیمین تو اتاق کارش بود انگار خیلی عصبانی بود
رفتم تو اتاق
یورا : جیمین من دارم میرم
جیمین: باشه برو
یورا : بای
رفتم راننده منو رسوند عمارت
رفتم تو اتاقم
ساعت ۲ بود
قرار بود ۷ باید دنبالم رفتم خوابیدم
ویو ساعت ۵
از خواب بلند شدم رفتم پایین ناهار خوردم رفتم حموم اومدم بیرون کارای لازم رو کردم
لباس رو برای بیرون پوشیدم ( عکسش رو میزارم ) یکم آرایش کردم ساعت ۶ نیم بود
دیگه کم کم آماده بودم که خدمتکار در زد
خ.ر : خانم آقای جئون اومدند
یورا : باشه میتونی بری
رفتم پایین بازه باید قیافه زشتش ( خودتی دختره ** ) رو ببینم
سوار ماشینش شدم
پایان پارت ³
شرط : ۶ لایک
( ازدواج اجباری مافیایی)
ویو یورا
صبح با آلارم گوشیم بیدار شدم رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم لباسم رو عوض کردم ( عکسش رو میزارم ) رفتم پایین نشستم سر میز جیمین اومده بود
داشتم صبحونه میخورم که بابا گفت
پ.ی: یورا آخر هفته عروسیته
جیمین : چی
پ.ی : امروز جونکوک میاد دنبالت فهمیدی
یورا : بله پدر
جیمین : چی میگی بابا
من نمیزارم یورا ازدواج کنه
پ.ی : ولی من میزارم هیچکس نمیتونه جلوم رو بگیره فهمیدین
جیمین : من نفهمیدم
پ.ی : می خواست بزنه تو گوش جیمین که ( ادمینتون کشتش تا دستش به جیمین نخوره 😅 ) که یورا دستش رو گرفت
یورا : جیمین ولش کن
جیمین : آخه
یورا: جیمین
جیمین: باشه من میرم
دیدم داره میره میدونیتم اعصبانی پس دنبالش رفتم
جیمین : تو کحا
یورا : منم باهات میام مگه نمی خوای بری عمارت
جیمین : آره
یورا ،: من میخوام بیام یونتان رو ببینم
( میدونم یونتان اسم سگ تهیونگه ولی الان اسم سگ جیمین رو یادم نیست برای همین یونتان نوشتم )
جیمین : باشه
سوار ماشین شدم
رسیدین عمارت رفتیم تو دنبال یونتان گشتم نبود
یورا : یونتان کوش
جیمین : تو اتاقشه ( سگ اتاق داره 😭)
یورا : اوکی
رفتم تو اتاقش وای چقدر بزرگ شده بغلش
وای تو چقدر کیوتی
ویو ³⁰ مین بعد
ساعت رو نگاه کردم نیم ساعت گذشته بود رفتم بیرون اتاق جیمین تو اتاق کارش بود انگار خیلی عصبانی بود
رفتم تو اتاق
یورا : جیمین من دارم میرم
جیمین: باشه برو
یورا : بای
رفتم راننده منو رسوند عمارت
رفتم تو اتاقم
ساعت ۲ بود
قرار بود ۷ باید دنبالم رفتم خوابیدم
ویو ساعت ۵
از خواب بلند شدم رفتم پایین ناهار خوردم رفتم حموم اومدم بیرون کارای لازم رو کردم
لباس رو برای بیرون پوشیدم ( عکسش رو میزارم ) یکم آرایش کردم ساعت ۶ نیم بود
دیگه کم کم آماده بودم که خدمتکار در زد
خ.ر : خانم آقای جئون اومدند
یورا : باشه میتونی بری
رفتم پایین بازه باید قیافه زشتش ( خودتی دختره ** ) رو ببینم
سوار ماشینش شدم
پایان پارت ³
شرط : ۶ لایک
۱۵.۴k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.