پارت ⁴فیک جونگکوک
پارت ⁴فیک جونگکوک
( ازدواج اجباری مافیایی)
کوک : سلام ت کو
یورا : من به آدم های بیشعور سلام نمیکنم ( خفه شو دختره *** )
پوزخنده ای زد بهش اهمیتی ندادم
کل راه رو هیچی نگفتیم
ویو پاساژ
یورا : بیا بریم اونجا
کوک : اوکی
رفیتیم تو ۲۰ تا لباس عوض کردم
همه رو یه ایرادی ( درست نوشتم ؟)
میگرفت که بالاخره یه لباس رو انتخاب کرد بهم داد پوشیدمش
ویو کوک
بهش یه لباس دادم داشتم قهوه میخوردم
که از اتاق اومد بیرون که باعث شد قهوه ام بپره تو گلوم خیلی خوشگل شده بود
محوش شده بود
ویو یورا
وا چرا همینطوری داره نگاه میکنه
یورا : آقا جئون
کوک : آقای جئون ؟
یورا : دقیقا این دیگه خوب
کوک : آره خوب بخر بیا بریم
یورا : تو چی
کوک : خودم دارم
یورا : اما من دوست داشتم خودم لباست رو انتخاب کنم با اینکه ازدواجمون الکی
کوک : خودتم گفتی الکی
یورا : اوکی
سوار ماشین شدیم
من رسوند خونه
خودش رفته
همش داشتم بهش فحش میدادم ( تو غلط کردی )
رفتم تو اتاقم لباسم رو عوض کردم
شام خوردم بعدش خوابیدم
ویو آخر هفته ( ادمینتون خیلی گشاده )
صبح از خواب بلند شدم رفتم دستشویی امروز برای بقیه روز خوبی بود اما برای من نه کارام رو کردم قرار بود ساعت ۲ آرایشگر ها بیان وقت داشتم رفتم یوتیوب که آرایشگر ها اومدن آرایشم کردن لباسم رو پوشیدم
وایسادم آقای جئون تشریف بیارن ( از خداتم باشه )
بالاخره اومد
کوک : خوشگل شدی
یورا : مرسی بیا بریم
کوک : باشه بریم
رفتیم پایین همه دست زدن
عاقد : خانم پارک آقای جئون رو به عنوان همسر خود میپزیرید ( اینه دیگه )
یورا : بله
همه دست زدن
عاقد :آقای جئون خانم پارک رو به عنوان همسر خود میپزیرید
کوک : بله
همه دست زدن
عاقد : من شمارو زن و شوهر اعلام می کنم میتونید همو ببوسید
چی گفت همو ببوسید به کوک نگاه کردم اومد نزدیکم لبش رو گذاشت رو لبم
بالاخره این عروسی تمام شد
رفتیم خونه خودمون
کوک : خوب الان چیکار کنیم
یورا : تو اتاق های جدا میخوابیم
کوک : همه اتاقو دراشون قفله
یورا : یعنی چی تو قفل کردی
کوک : من ؟ من حتی نمخوابم نگاهت کنم
مامان و بابامون قفلشون کردن که اتاق های جدا نخوابیم
یورا : باشه تو روی کناپه بخواب منم روی تخت
کوک : نه نه برعکسش کن
یورا : نمیشه من کمرم درد میگیره
کوک : منم
یورا : دوتیمون روی تخت بخوابیم
کوک : چی
یورا : وسط بالشت میزاریم
کوک : باشه
یورا : فقط بزار من اول برم لباسم رو در بیارم
کوک : اوف باشع
رفتم تو اتاق لباسم رو در اوردم لباس خوابم رو پوشیم آرایشم رو پاک کردم
یورا : گمشو بیا تو
کوک : تو هم برو بیرون میخوام لباسم رو عوض کنم
پایان پارت ⁴
شرط: ۱۰ لایک
( ازدواج اجباری مافیایی)
کوک : سلام ت کو
یورا : من به آدم های بیشعور سلام نمیکنم ( خفه شو دختره *** )
پوزخنده ای زد بهش اهمیتی ندادم
کل راه رو هیچی نگفتیم
ویو پاساژ
یورا : بیا بریم اونجا
کوک : اوکی
رفیتیم تو ۲۰ تا لباس عوض کردم
همه رو یه ایرادی ( درست نوشتم ؟)
میگرفت که بالاخره یه لباس رو انتخاب کرد بهم داد پوشیدمش
ویو کوک
بهش یه لباس دادم داشتم قهوه میخوردم
که از اتاق اومد بیرون که باعث شد قهوه ام بپره تو گلوم خیلی خوشگل شده بود
محوش شده بود
ویو یورا
وا چرا همینطوری داره نگاه میکنه
یورا : آقا جئون
کوک : آقای جئون ؟
یورا : دقیقا این دیگه خوب
کوک : آره خوب بخر بیا بریم
یورا : تو چی
کوک : خودم دارم
یورا : اما من دوست داشتم خودم لباست رو انتخاب کنم با اینکه ازدواجمون الکی
کوک : خودتم گفتی الکی
یورا : اوکی
سوار ماشین شدیم
من رسوند خونه
خودش رفته
همش داشتم بهش فحش میدادم ( تو غلط کردی )
رفتم تو اتاقم لباسم رو عوض کردم
شام خوردم بعدش خوابیدم
ویو آخر هفته ( ادمینتون خیلی گشاده )
صبح از خواب بلند شدم رفتم دستشویی امروز برای بقیه روز خوبی بود اما برای من نه کارام رو کردم قرار بود ساعت ۲ آرایشگر ها بیان وقت داشتم رفتم یوتیوب که آرایشگر ها اومدن آرایشم کردن لباسم رو پوشیدم
وایسادم آقای جئون تشریف بیارن ( از خداتم باشه )
بالاخره اومد
کوک : خوشگل شدی
یورا : مرسی بیا بریم
کوک : باشه بریم
رفتیم پایین همه دست زدن
عاقد : خانم پارک آقای جئون رو به عنوان همسر خود میپزیرید ( اینه دیگه )
یورا : بله
همه دست زدن
عاقد :آقای جئون خانم پارک رو به عنوان همسر خود میپزیرید
کوک : بله
همه دست زدن
عاقد : من شمارو زن و شوهر اعلام می کنم میتونید همو ببوسید
چی گفت همو ببوسید به کوک نگاه کردم اومد نزدیکم لبش رو گذاشت رو لبم
بالاخره این عروسی تمام شد
رفتیم خونه خودمون
کوک : خوب الان چیکار کنیم
یورا : تو اتاق های جدا میخوابیم
کوک : همه اتاقو دراشون قفله
یورا : یعنی چی تو قفل کردی
کوک : من ؟ من حتی نمخوابم نگاهت کنم
مامان و بابامون قفلشون کردن که اتاق های جدا نخوابیم
یورا : باشه تو روی کناپه بخواب منم روی تخت
کوک : نه نه برعکسش کن
یورا : نمیشه من کمرم درد میگیره
کوک : منم
یورا : دوتیمون روی تخت بخوابیم
کوک : چی
یورا : وسط بالشت میزاریم
کوک : باشه
یورا : فقط بزار من اول برم لباسم رو در بیارم
کوک : اوف باشع
رفتم تو اتاق لباسم رو در اوردم لباس خوابم رو پوشیم آرایشم رو پاک کردم
یورا : گمشو بیا تو
کوک : تو هم برو بیرون میخوام لباسم رو عوض کنم
پایان پارت ⁴
شرط: ۱۰ لایک
۱۵.۸k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.