تنها باد

تنها باد
***
سایه شدم و صدا کردم
کو مرز پریدن ها دیدن ها ؟ کو اوج نه من دره او ؟
و ندا آمد : لب بسته بپو
مرغی رفت تنها بود پر شد جام شگفت
و ندا آمد : بر تو گوارا باد تنهایی تنها باد
دستم در کوه سحر او می چید او می چید
و ندا آمد و هجومی از خورشید
از صخره شدم بالا در هر گام دنیایی تنهاتر زیباتر
و ندا آمد : بالاتر بالاتر
آوازی از ره دور : جنگل ها می خوانند ؟
و ندا آمد : خلوت ها می آیند
وشیاری ز هراس
و ندا آمد : یادی بود پیدا شد پهنه چه زیبا شد
او آمد پرده ز هم وا باید درها ها و ندا آمد : پرها هم
دیدگاه ها (۸)

یک روزی که خوشحال تر بودمیک نقاشی از پاییز میگذارم ،که یادم ...

خالی تر از سکوتم ، از ناسروده سرشارحالا چه مانده از من ؟... ...

فکر نکن که به پایت می نشینم …بلند میشوم ، آرام چرخی میزنم و ...

شاید دیگر سال بعد در دنیا نباشمتولدت برای هر سال مبارک...من ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط