یک روزی که خوشحال تر بودم

یک روزی که خوشحال تر بودم
یک نقاشی از پاییز میگذارم ،
که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست
زندگی پاییز هم می شود ،
رنگارنگ ، از همه رنگ ، بخر و ببر!
یک روزی که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا
که خستگی و ناتوانی
لای دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان و یادم بیاید که
هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و هیچ آسیاب آرامی بی طوفان.



شب بخیر عشقا
دیدگاه ها (۱۱)

خالی تر از سکوتم ، از ناسروده سرشارحالا چه مانده از من ؟... ...

زمســتان پوســـتین افزود بر تن کدخدایــــان را ----- ولیـکــ...

تنها باد***سایه شدم و صدا کردم کو مرز پریدن ها دیدن ها ؟ کو ...

فکر نکن که به پایت می نشینم …بلند میشوم ، آرام چرخی میزنم و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط