پارت46
#پارت46
شیطونکِ بابا🥺💜
از سرجام بلند شدم و اشکامو پاک کردم ، با دیدن همسایه طبقه پایینمون سرمو انداختم پایین و از کنارش رد شدم
مرده همچین با تعجب نگام میکرد که انگار جنی چیزی دیده!! آخرشم نچ نچ کنان از کنارم رد شد و رفت
اصلا حوصله نداشتم وگرنه جفت پا میرفتم تو طحالش تا حساب کار دستش بیاد
یکی یکی پله هارو بالا رفتم و دو به شک داشتم به در نگاه میکردم ، نمیدونستم باید چیکارکنم که تابلو نباشه!!
کیلیدو از توی کیفم درآوردم و آروم انداختم تو سولاخش و خیلی یواش درو باز کردم ، کلمو لای در بردم و وقتی دیدم کسی نیست اومدم داخل
خیلی آروم درو بستم و داشتم به سمت اتاقم میرفتم که یکی صدام زد
+ غنچه؟؟
با صدای قاصدک سرجام خشکم زد و سعی کردم همه چیو عادی جلوه بدم!! نباید بفهمه گریه کردم وگرنه تا شب بی سوالی میپرسید
لبخند مضحکی زدم و سعی داشتم بغضمو مخفی کنم ، برگشتم سمتش و گفتم:
_ جانم
+ کی اومدی؟؟
_ چطور؟؟
+ آخه کیانا میگفت ظهرمیای خونه ، چرا الان اومدی پس
آخییی کیانا مثل همیشه کارو جمع کرده بود و ماست مالی کرده بود برام ، خیالم که راحت شد گفتم:
_ اگه ناراحتی برم اونجا باز؟
مشکوک نگاهی بهم انداخت و گفت:
+ گردنت چرا کبوده؟؟
با این حرفش انگار یه سطل آب یخ ریختن رو سرم ، هول شده گفتم:
_ ها؟؟ کو؟؟
+ ایناهاش اینجای گردنت کبوده
دستمو روی گردنم کشیدم و مسخره ترین جوابی که به ذهنم میرسید و گفتم:
_ چیزی نیست لابد پشه ای چیزی نیش زده
شیطونکِ بابا🥺💜
از سرجام بلند شدم و اشکامو پاک کردم ، با دیدن همسایه طبقه پایینمون سرمو انداختم پایین و از کنارش رد شدم
مرده همچین با تعجب نگام میکرد که انگار جنی چیزی دیده!! آخرشم نچ نچ کنان از کنارم رد شد و رفت
اصلا حوصله نداشتم وگرنه جفت پا میرفتم تو طحالش تا حساب کار دستش بیاد
یکی یکی پله هارو بالا رفتم و دو به شک داشتم به در نگاه میکردم ، نمیدونستم باید چیکارکنم که تابلو نباشه!!
کیلیدو از توی کیفم درآوردم و آروم انداختم تو سولاخش و خیلی یواش درو باز کردم ، کلمو لای در بردم و وقتی دیدم کسی نیست اومدم داخل
خیلی آروم درو بستم و داشتم به سمت اتاقم میرفتم که یکی صدام زد
+ غنچه؟؟
با صدای قاصدک سرجام خشکم زد و سعی کردم همه چیو عادی جلوه بدم!! نباید بفهمه گریه کردم وگرنه تا شب بی سوالی میپرسید
لبخند مضحکی زدم و سعی داشتم بغضمو مخفی کنم ، برگشتم سمتش و گفتم:
_ جانم
+ کی اومدی؟؟
_ چطور؟؟
+ آخه کیانا میگفت ظهرمیای خونه ، چرا الان اومدی پس
آخییی کیانا مثل همیشه کارو جمع کرده بود و ماست مالی کرده بود برام ، خیالم که راحت شد گفتم:
_ اگه ناراحتی برم اونجا باز؟
مشکوک نگاهی بهم انداخت و گفت:
+ گردنت چرا کبوده؟؟
با این حرفش انگار یه سطل آب یخ ریختن رو سرم ، هول شده گفتم:
_ ها؟؟ کو؟؟
+ ایناهاش اینجای گردنت کبوده
دستمو روی گردنم کشیدم و مسخره ترین جوابی که به ذهنم میرسید و گفتم:
_ چیزی نیست لابد پشه ای چیزی نیش زده
۳.۱k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.