پارت

#پارت48
شیطونکِ بابا🥺💜

مامان که از لحن صحبتم تعجب کرده بود سرشو تکون داد و رفت

چرا باهاش اینجوری رفتار کرده بودم؟؟ اونکه تقصیری نداشت آخه ، اه لعنت به من

عصبی به تختم برگشتم و خواستم دوباره بخوابم که موبایلم زنگ خورد ،

با دیدن اسم کیانا چند ثانیه ای صبرکردم تا دروغی بابت دیشب بسازم

اما هرچی فکر کردم چیزی به ذهنم نیومد ، بیخیالش شدم و تماسو برقرار کردم و گفتم:

_ بعله

صدای جیغ جیغوی کیانا از پشت تلفن روی عصابم بود که میگفت:

+واییی کجایی نکبت ؟؟ معلوم هست دیشب کدوم گوری بودی؟؟ چرا گوشیتو جواب نمیدادی؟

_ خونه ام

+ چخه ، چته باز؟؟

_ هیچی

بغضمو قورت دادم و گفتم:

_ میشه بیای خونمون؟؟

+ آره تو راهم ، چیزی شده غنچه؟

_ بیا برات میگم

+ باشه فعلا

گوشیو قطع کردم و روی تخت گذاشتمش ، باید به کیانا میگفتم ماجرارو ، چون دیگه تحمل این همه غصه رو نداشتم

نیم ساعت بعد کیانا اومد و بعد از سلام و احوال پرسی با مامان و قاصدک مثل گاو در اتاقو باز کرد و اومد داخل

+ سلاممم من به تو یار قدیمی

اما با دیدن قیافم فوری بادش خالی شد و درو بست ، به سمتم اومد و کنارم نشست

+ چرا مثل طلاق گرفته هایی دختر؟؟
دیدگاه ها (۰)

#پارت49شیطونکِ بابا🥺💜لبخند تلخی زدم که متعجب گفت:+ چیشده غنچ...

#پارت50شیطونکِ بابا🥺💜نفسی گرفتم و لبخند تلخی زدم و گفتم:_ او...

#پارت47شیطونکِ بابا🥺💜_ چیزی نیست لابد پشه ای چیزی نیش زده+ آ...

#پارت46شیطونکِ بابا🥺💜از سرجام بلند شدم و اشکامو پاک کردم ، ب...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_197با حس خیلی خوبی از خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط