انگاه که مرا دید
◦•●◉✿ p. 24✿◉●•◦
★پرش زمانی به 5 دقیقه دیگه★
ات:این چه لباسیه اخه
لباس نمی پوشیدم بهتر بود والا
بگذریم ولی یعنی اون پایین چه خبره یا چرا این بازی شروع شده
درک نمیکنم چرا
اصلا چرا من باید شبیه مادر یه نفر دیگه باشم
ادمین:که ات غرقه افکارش شده بود تا این
که صدای بوم بزرگی امد
مثل صدای شلیکه گلوله بود
که ات افکارش گذاشت و به سمت پایین با پاهای برهنه و صورتی ترسیده به سمت پایین رفت
بنظرتون چه اتفاقی
افتاده؟؟
خب راستش
بنظرتون به داستان که همه انتظارش دارن به خوبی تموم بشه ولی بعضی وقت ها هم ممکنه کمی بد تموم بشه نه امکان نداره ولی خب
هنگامی که ات بدو بدو به پاین حرکت می کرد
همه جا خون بود طوری که ات کمی که نه خیلی حالش بد بود
اخه یه ادم داشت به مرگ نزدیک میشد که فرض کنید رییس هم بود
که ات با حالت رنگ پریده گفت: پدر تو چی کار کردی زنگ بزنید امبولانس
پدر جونگکوک: تو دخالت نکن خانم کوچلو
ات: چطور میتونم دخالت نکنم
که ات به امبولانس زنگ زد
کارکن اورژانس: الو سلام ببفرماید
ات: یه اینجا داره میره لطفا کمک کنید
که ادرس داشت میگفت سر خیابون رسید پدرش گوشی ازش گرفت و داشت قط می کرد که ات با داد بلند گفت خیابون سئول شمالی و کار کن اورژانس گفت الان می فرستیم
که بعد قط شدن تماس پدر ات گفت به چه حقی این کار کردی و ات رو وسط سالن پرت کرد
ات سریع به سمت کوک رفت
و گفت قوی باش حالت خوب میشه
جونگکوک که حال حرف زدن نداشت و فقط به ات نگاه می کرد
اره ات خیلی شبیه مادرش بود
و تنها ارزو کوک قبل از مرگ این بود فقط یک بار دیگه مادرش بینه و دید حالا وقته رفتنش بود
کسایی که دارن این
پیام حقیقت ورا( بجای پیام بزرگانی 😂)
فیک میخونن: بی جا می کنی بکشیش
ادمین: نگران نباشید
خب بریم ادامه
نه موقعه رفت نبود چون امبولانس به راه رسید بود
ولی کسی اجازه نمی داد بیاید تو که ات به سرعت سعی کرد که در رو باز کنه که تا دستش روبه ایفون بود پدرش به زور گرفتش ولی خوشبختانه با تلاش زیاد درو باز کرد و
کوک به بیمارستان رفت
ولی ات به یک حبس محکوم شد که شاید ابدی بود
★پرش زمانی یه یک هفته بعد★
ادمین: ات هروز توسط پدرش کت می خورد
و غذاش شده کمی نون خشک
بنظرت یه پدر با بچش این کار میکنه نه معلومه ولی متسفانه اره
ات کمی خوشحال بود که کوک رو به بیمارستان رسونده ولی ایا کوک خوب شده یا توی این دنیا هست تاالان ات این حس نداشت حسی که معلوم نیست چطوره
که یهو در زیر زمین باز شد مادر ات با یک ظرف سوپ به پیش ات امد
مادر ات: دخترم من واقعا متاسفم نمی دونم چی بگم
ات: لازم نیست متاسف باشی
تقصیر خودم بود
که مادر ات ات رو بوسید و زخماش پانسمان کرد و بهش یک پلاستیک داد و رفت
ات کمی خوشحال بود که هنوز یک نفر هست که دوسش داشته باشه ولی واقعا مادرش بخاطر اینکه حالش بهتره بشه این کار کرد نه معلومه که نه مادرش اگه دوستش داشت نمیزاشت دخترش انقدر درد بکشه
ات درد پلاستیک باز کرد و توش یه لباس بود لباس عروس و یک نامه
توی نامه نوشته بود دخترم این لباس رو بپوش و به سمت اتاق مون بیا عروسیته و کلید زیر زمین بهش وصل بود
عروسی؟؟
عروسی با کی کسی که نمیدونه کیه ات باید فرار می کرد ولی باید نقشه خوب باید به بهانه هوا خوری فرار می کرد ولی قبل از اون باید گوشیش بر می داشت پس ات لباسش رو پوشید و با چهره ای ناراحت و درد کشیده به سمت اتاق مادر پدرش رفت که الان شده بود اتاق خودش که مادر ات با لبخند گفت خوشت میاد
ات با ناراحتی: گفت قشنگه
و مادر ات گوشی ات رو بهش داد
بیا اینم گوشیت
شماره شوهرت توشه بهش زنگ بزن
ات که فقط می خواست فرار کنه به مادرش گفت امروز عروسیمه مادر ات گفت نه فردا صبح
ات گفت پس چرا لباس عروس تنمه
مادر ات: بینم اندازت یانه
ات: حالا می تونم لباس خودم بپوشیم
مادر ات: نه تو داری ازدواج میکنی باید اینو بپوشی
به لباس جذب که ات مجبور که بپوشش ولی ارزش فرار داشت
ات لباس به اشتیاق ترک کردن این خونه لباس رو پوشید
و رفت نفشه فرارشو عملی کنه
_________________
#ات
#bts
#جنکوک
#شوگا
#جیهوپ
#جیمین
#یونتان
#تهیونگ
#جین
#شوگا
#نامجون
#فیک
#اسمات
#کیپاپ
#لباس
#فیک
★پرش زمانی به 5 دقیقه دیگه★
ات:این چه لباسیه اخه
لباس نمی پوشیدم بهتر بود والا
بگذریم ولی یعنی اون پایین چه خبره یا چرا این بازی شروع شده
درک نمیکنم چرا
اصلا چرا من باید شبیه مادر یه نفر دیگه باشم
ادمین:که ات غرقه افکارش شده بود تا این
که صدای بوم بزرگی امد
مثل صدای شلیکه گلوله بود
که ات افکارش گذاشت و به سمت پایین با پاهای برهنه و صورتی ترسیده به سمت پایین رفت
بنظرتون چه اتفاقی
افتاده؟؟
خب راستش
بنظرتون به داستان که همه انتظارش دارن به خوبی تموم بشه ولی بعضی وقت ها هم ممکنه کمی بد تموم بشه نه امکان نداره ولی خب
هنگامی که ات بدو بدو به پاین حرکت می کرد
همه جا خون بود طوری که ات کمی که نه خیلی حالش بد بود
اخه یه ادم داشت به مرگ نزدیک میشد که فرض کنید رییس هم بود
که ات با حالت رنگ پریده گفت: پدر تو چی کار کردی زنگ بزنید امبولانس
پدر جونگکوک: تو دخالت نکن خانم کوچلو
ات: چطور میتونم دخالت نکنم
که ات به امبولانس زنگ زد
کارکن اورژانس: الو سلام ببفرماید
ات: یه اینجا داره میره لطفا کمک کنید
که ادرس داشت میگفت سر خیابون رسید پدرش گوشی ازش گرفت و داشت قط می کرد که ات با داد بلند گفت خیابون سئول شمالی و کار کن اورژانس گفت الان می فرستیم
که بعد قط شدن تماس پدر ات گفت به چه حقی این کار کردی و ات رو وسط سالن پرت کرد
ات سریع به سمت کوک رفت
و گفت قوی باش حالت خوب میشه
جونگکوک که حال حرف زدن نداشت و فقط به ات نگاه می کرد
اره ات خیلی شبیه مادرش بود
و تنها ارزو کوک قبل از مرگ این بود فقط یک بار دیگه مادرش بینه و دید حالا وقته رفتنش بود
کسایی که دارن این
پیام حقیقت ورا( بجای پیام بزرگانی 😂)
فیک میخونن: بی جا می کنی بکشیش
ادمین: نگران نباشید
خب بریم ادامه
نه موقعه رفت نبود چون امبولانس به راه رسید بود
ولی کسی اجازه نمی داد بیاید تو که ات به سرعت سعی کرد که در رو باز کنه که تا دستش روبه ایفون بود پدرش به زور گرفتش ولی خوشبختانه با تلاش زیاد درو باز کرد و
کوک به بیمارستان رفت
ولی ات به یک حبس محکوم شد که شاید ابدی بود
★پرش زمانی یه یک هفته بعد★
ادمین: ات هروز توسط پدرش کت می خورد
و غذاش شده کمی نون خشک
بنظرت یه پدر با بچش این کار میکنه نه معلومه ولی متسفانه اره
ات کمی خوشحال بود که کوک رو به بیمارستان رسونده ولی ایا کوک خوب شده یا توی این دنیا هست تاالان ات این حس نداشت حسی که معلوم نیست چطوره
که یهو در زیر زمین باز شد مادر ات با یک ظرف سوپ به پیش ات امد
مادر ات: دخترم من واقعا متاسفم نمی دونم چی بگم
ات: لازم نیست متاسف باشی
تقصیر خودم بود
که مادر ات ات رو بوسید و زخماش پانسمان کرد و بهش یک پلاستیک داد و رفت
ات کمی خوشحال بود که هنوز یک نفر هست که دوسش داشته باشه ولی واقعا مادرش بخاطر اینکه حالش بهتره بشه این کار کرد نه معلومه که نه مادرش اگه دوستش داشت نمیزاشت دخترش انقدر درد بکشه
ات درد پلاستیک باز کرد و توش یه لباس بود لباس عروس و یک نامه
توی نامه نوشته بود دخترم این لباس رو بپوش و به سمت اتاق مون بیا عروسیته و کلید زیر زمین بهش وصل بود
عروسی؟؟
عروسی با کی کسی که نمیدونه کیه ات باید فرار می کرد ولی باید نقشه خوب باید به بهانه هوا خوری فرار می کرد ولی قبل از اون باید گوشیش بر می داشت پس ات لباسش رو پوشید و با چهره ای ناراحت و درد کشیده به سمت اتاق مادر پدرش رفت که الان شده بود اتاق خودش که مادر ات با لبخند گفت خوشت میاد
ات با ناراحتی: گفت قشنگه
و مادر ات گوشی ات رو بهش داد
بیا اینم گوشیت
شماره شوهرت توشه بهش زنگ بزن
ات که فقط می خواست فرار کنه به مادرش گفت امروز عروسیمه مادر ات گفت نه فردا صبح
ات گفت پس چرا لباس عروس تنمه
مادر ات: بینم اندازت یانه
ات: حالا می تونم لباس خودم بپوشیم
مادر ات: نه تو داری ازدواج میکنی باید اینو بپوشی
به لباس جذب که ات مجبور که بپوشش ولی ارزش فرار داشت
ات لباس به اشتیاق ترک کردن این خونه لباس رو پوشید
و رفت نفشه فرارشو عملی کنه
_________________
#ات
#bts
#جنکوک
#شوگا
#جیهوپ
#جیمین
#یونتان
#تهیونگ
#جین
#شوگا
#نامجون
#فیک
#اسمات
#کیپاپ
#لباس
#فیک
۹.۷k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.