انگاه که مرا دید
◦•●◉✿ p. 23✿◉●•◦
که ات با اتاق مادر پدرش مواجه شد
ات: مامان این که اتاق شماست
که جواب نداد
مامان مامان
حتما دوباره اتاقشون عوض کردن دیگه
که ات در باز کرد
ات: تو اینجا چی کار میکنی؟؟
تهیونگ: خوش امدی سیندرلا خانم
ات: شما اینجا چی کار میکنید
تهیونگ: بیشین تا بهت بگم ولی اولش می دونی چرا تو اتاق مادر پدرتی؟؟
ات: معلومه که نه
تهیونگ: در اخر میفهمی
ات: در اخر؟؟
تهیونگ: هوم
اما وایستا اروم جلو بریم خیلی عجول هستی سیندرلا خانم
می دونستی چرا اصلا وارد این بازی شدی یا جونگکوک تورو اصلا چرا بدون گرفتن تست های سخت استخدام کرده و هر جا میری پیشته
ات: نه می دونی که نمی دونم
تهیونگ: چون بهت نیاز داره تا به هدفش برسه
ات: هدفش؟؟
تهیونگ: اره
ات: هدفش چیه
تهیونگ: انتقام از پدرت یا به گمون عاشقته
ات: عاشقمه؟؟
تهیونگ یه عکس به ات میده
تهیونگ: این مادر جونگکوک بوده بینش
خیلی شبیه توعه نه؟؟
ات: اره
تهیونگ: فکر میکنه مادرشی به خاطر همین اولین باری که دیدت بدون زیاد سوال کردن استخدامت کرد وگرنه اون دو سال بدون منشی کار کرده بود اون فکر میکنه مادرشی
اون می تونست تورو به عنوان دوست دخترش به بقیه معرفی نکنه
ولی اون تو رو دوست داره
ات: اوکیه ولی تو از کجا می دونه بعد قضیه انتقام چیه؟؟
تهیونگ: راستش. من از بهترین دوستش شندیدم
ولی جونگکوک به منم نگفته چون فکر میکنه بهش خیانت کردم بخاطر ایشا برات تعریف کرده؟؟
ات: اره گفت که توی روز عروسی با تو بهش خیانت کرده
تهیونگ: راستش رابطه منو جونگکوک خیلی خوب بو تا اینکه فهمیدم ایشا یکی از جاسوس ها پدرت بود که جونگکوک بکشه من هم باهاش معامله کردم تا اون کار رو باهاش نکنه
ات: پدر من چرا دیقیقا باید کسی رو بکشه؟؟
تهیونگ: شاید بخوابم از زبون برادرم بشنوی ولی بدون
که جونگکوک فکر میکنه مادرشی ولی نمی تونه بهت بگه چون فکر میکنه دوباره مادرشو از دست میده یا تو رو
تو دقیقا شبیشی
ات: چرا مادرش باید شبیه من باشه؟؟
تهیونگ: اونجاش نمی دونم ولی مراقبش باش نزار بیشتر از این صدمه بینه
ات: من چی کار کنم؟؟
تهیونگ: سعی کن نظرش جلب کنی تا بهش کمک کنی مثل یک مادر
به کسی هم نگو من اینجا بودم من از پنجره میرم تا نفهمن که تهیونگ به ات یه کاغذ میده
و میگه: هر وقت کمک خواستی به این شماره پیام بده
که در اتاق زده میشه
تهیونگ: من باید برم
که تهیونگ رفت
مامان ات: دخترم
ات: بله مامان
مامان ات: لباس اوردم دور باز کن
ات: بیا تو مامان
مامان ات: دخترم چرا پنجره بازه سرما می خوری
ات: مامان یه سوال چرا من اومدم تو اتاق شما اتاقتون عوض کردین؟؟
مامان ات: ام عزیزم بیا اول لباس برات انتخاب کنم
ات: مامان ول کن همین خوبه دیگه
مامان ات: یه خانم این طوری نمیگرده
وایستا بینم کدوم لباس خوبه
اها این برو بپوشش بعدا برات کفش میارم
ات: باشه
حالا می تونی جواب سوالم بدی
مامان ات: می فهمی
بدو دیگه
ات: راستی بابا هنوز پاینه
مامان ات: اره
ات: باشه مامان مرسی می تونی بری
★پرش زمانی به 5 دقیقه دیگه★
ات:این چه لباسیه اخه
لباس نمی پوشیدم بهتر بود والا
بگذریم ولی یعنی اون پایین چه خبره یا چرا این بازی شروع شده
درک نمیکنم چرا
اصلا چرا من باید شبیه مادر یه نفر دیگه باشم
ادمین:که ات غرقه افکارش شده بود تا این
که صدای بوم بزرگی امد
مثل صدای شلیکه گلوله بود
که ات افکارش گذاشت و به سمت پایین با پاهای برهنه و صورتی ترسیده به سمت پایین رفت
بنظرتون چه اتفاقی
افتاده؟؟
_________________
#ات
#bts
#جنکوک
#شوگا
#جیهوپ
#جیمین
#یونتان
#تهیونگ
#جین
#شوگا
#نامجون
#فیک
#اسمات
#کیپاپ
#لباس
#فیک
که ات با اتاق مادر پدرش مواجه شد
ات: مامان این که اتاق شماست
که جواب نداد
مامان مامان
حتما دوباره اتاقشون عوض کردن دیگه
که ات در باز کرد
ات: تو اینجا چی کار میکنی؟؟
تهیونگ: خوش امدی سیندرلا خانم
ات: شما اینجا چی کار میکنید
تهیونگ: بیشین تا بهت بگم ولی اولش می دونی چرا تو اتاق مادر پدرتی؟؟
ات: معلومه که نه
تهیونگ: در اخر میفهمی
ات: در اخر؟؟
تهیونگ: هوم
اما وایستا اروم جلو بریم خیلی عجول هستی سیندرلا خانم
می دونستی چرا اصلا وارد این بازی شدی یا جونگکوک تورو اصلا چرا بدون گرفتن تست های سخت استخدام کرده و هر جا میری پیشته
ات: نه می دونی که نمی دونم
تهیونگ: چون بهت نیاز داره تا به هدفش برسه
ات: هدفش؟؟
تهیونگ: اره
ات: هدفش چیه
تهیونگ: انتقام از پدرت یا به گمون عاشقته
ات: عاشقمه؟؟
تهیونگ یه عکس به ات میده
تهیونگ: این مادر جونگکوک بوده بینش
خیلی شبیه توعه نه؟؟
ات: اره
تهیونگ: فکر میکنه مادرشی به خاطر همین اولین باری که دیدت بدون زیاد سوال کردن استخدامت کرد وگرنه اون دو سال بدون منشی کار کرده بود اون فکر میکنه مادرشی
اون می تونست تورو به عنوان دوست دخترش به بقیه معرفی نکنه
ولی اون تو رو دوست داره
ات: اوکیه ولی تو از کجا می دونه بعد قضیه انتقام چیه؟؟
تهیونگ: راستش. من از بهترین دوستش شندیدم
ولی جونگکوک به منم نگفته چون فکر میکنه بهش خیانت کردم بخاطر ایشا برات تعریف کرده؟؟
ات: اره گفت که توی روز عروسی با تو بهش خیانت کرده
تهیونگ: راستش رابطه منو جونگکوک خیلی خوب بو تا اینکه فهمیدم ایشا یکی از جاسوس ها پدرت بود که جونگکوک بکشه من هم باهاش معامله کردم تا اون کار رو باهاش نکنه
ات: پدر من چرا دیقیقا باید کسی رو بکشه؟؟
تهیونگ: شاید بخوابم از زبون برادرم بشنوی ولی بدون
که جونگکوک فکر میکنه مادرشی ولی نمی تونه بهت بگه چون فکر میکنه دوباره مادرشو از دست میده یا تو رو
تو دقیقا شبیشی
ات: چرا مادرش باید شبیه من باشه؟؟
تهیونگ: اونجاش نمی دونم ولی مراقبش باش نزار بیشتر از این صدمه بینه
ات: من چی کار کنم؟؟
تهیونگ: سعی کن نظرش جلب کنی تا بهش کمک کنی مثل یک مادر
به کسی هم نگو من اینجا بودم من از پنجره میرم تا نفهمن که تهیونگ به ات یه کاغذ میده
و میگه: هر وقت کمک خواستی به این شماره پیام بده
که در اتاق زده میشه
تهیونگ: من باید برم
که تهیونگ رفت
مامان ات: دخترم
ات: بله مامان
مامان ات: لباس اوردم دور باز کن
ات: بیا تو مامان
مامان ات: دخترم چرا پنجره بازه سرما می خوری
ات: مامان یه سوال چرا من اومدم تو اتاق شما اتاقتون عوض کردین؟؟
مامان ات: ام عزیزم بیا اول لباس برات انتخاب کنم
ات: مامان ول کن همین خوبه دیگه
مامان ات: یه خانم این طوری نمیگرده
وایستا بینم کدوم لباس خوبه
اها این برو بپوشش بعدا برات کفش میارم
ات: باشه
حالا می تونی جواب سوالم بدی
مامان ات: می فهمی
بدو دیگه
ات: راستی بابا هنوز پاینه
مامان ات: اره
ات: باشه مامان مرسی می تونی بری
★پرش زمانی به 5 دقیقه دیگه★
ات:این چه لباسیه اخه
لباس نمی پوشیدم بهتر بود والا
بگذریم ولی یعنی اون پایین چه خبره یا چرا این بازی شروع شده
درک نمیکنم چرا
اصلا چرا من باید شبیه مادر یه نفر دیگه باشم
ادمین:که ات غرقه افکارش شده بود تا این
که صدای بوم بزرگی امد
مثل صدای شلیکه گلوله بود
که ات افکارش گذاشت و به سمت پایین با پاهای برهنه و صورتی ترسیده به سمت پایین رفت
بنظرتون چه اتفاقی
افتاده؟؟
_________________
#ات
#bts
#جنکوک
#شوگا
#جیهوپ
#جیمین
#یونتان
#تهیونگ
#جین
#شوگا
#نامجون
#فیک
#اسمات
#کیپاپ
#لباس
#فیک
۹.۳k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.