راننده ماشینی در دل شب راه رو گم کرده بود و بعد از مدتی ...

راننده ماشینی در دل شب راه رو گم کرده بود و بعد از مدتی ناگهان ماشینش خاموش شد...

همونجا شروع کرد به شکایت از خدا، که خدایا پس تو اون بالا داری چیکار میکنی؟!!!

چون خسته بود خوابش برد و صبح که از خواب بیدار شد، از شکایت دیشبش خیلی شرمنده شد...

چون ماشینش دقیقا نزدیک یه پرتگاه خطرناک خاموش شده بود...

به خداوند اعتماد کنیم.
#دکوراسیون
دیدگاه ها (۱)

اگر نخواهید که شرایط خود را تغییر دهیدخدا هم‌تغییری در زندگی...

رفته بودم فروشگاه...یکی از این فروشگاه بزرگا،اسم نمیبرم تبلی...

تا به حال کسی جلوی پایتان ترقه انداخته نیم متر بپرید هوا؟کسی...

تمام مردم ده کوچک ما، مشهدی مراد و زنش را می شناختند، آن هم ...

♡𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part⁵( ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط