خون آشام عزیز (58)
صبح که بیدار شدم ساعت 12 ظهر بود. بازم جیهون پیش من بود و من باید ازش مواظبت میکردم. جیمین رفته بود بیرون تهیونگ ناهار درست میکرد....
تهیونگ : بیدار شدی؟
جونگکوک : هوم.. جیمین کو..
تهیونگ : رفت بیرون.
جونگکوک : داری چیکار میکنی..
تهیونگ : دارم سعی میکنم یه غذای خوشمزه بپزم
جونگکوک : صحیح..
تهیونگ : برو دستو صورتتو بشور بیا بهم یاد بده دوبوکی درست کنم..
جونگکوک : مگه تا حالا درست نکردی..
تهیونگ : من اصلا تو عمرم آشپزی نکردم.. (دست درد نکنه تهیونگ 😐)
جونگکوک : پس غذای محشرت تبدیل به فاجعه میشه..
تهیونگ : من اونقدر هم بی استعداد نیستم از مهارتام استفاده میکنم..
جونگکوک : ببینیم تهیونگ چیکار میکنه.. من اینجا با جیهون میشینم و تماشا میکنم..
تهیونگ : تماشا کنو ببین چه کار کنم..
جونگکوک : باشه.. دارم میبینم..
تهیونگ سخت درگیر درست کردن دوبوکی بود. تمام تلاششو میکرد که به خوشمزه ترین حالت بپزتش. بعد از 1 ساعت کار درست کردن دوبوکی تموم شد. بعدش منتظر جیمین موندیم. جیمین اومد.
جیمین : من اومدم... واو یه غذای خوشمزه ی دیگه کی پخته..
جونگکوک : جناب کیم.. ته.. یونگ.
جیمین : جان؟!.. تهیونگ؟!
تهیونگ : چیه باید تا ته بخوریش.
جیمین : موردی نیست فقط مردم افتادم رو دستتون مقصر خودتونید..
جونگکوک : تهیونگ سعی کرده به خوشمزه ترین حالت درستش کنه.. امتحان کردنش ضرر نداره..
جیمین : خب باشه.. میخورم. عااااام (خورد) به به بی نظیر.. عالی جونگکوک کوفت کن.. زود باش.
جونگکوک : عام.. اوپ.. آره بی نظیره.. (گوه میخورن هر جفتشون 😂)..
تهیونگ : واقعا یعنی انقدر خوبه بزار ازش بخورم.. عاام. ایش این چی بود این فاجعست..ای بابا.
جونگکوک : گفتم فاجعه میشه..
تهیونگ : اصلا من دیگه غذا درست نمیکنم. برید رامیون فوری بخورید..
جونگکوک : خودم دست به کار میشم.. جیمین!..
جیمین : چیه.. چته.
جونگکوک : جیهون رو بگیر..
بلند شدم و فورا یه غذا در عرض 20 ثانیه پختم.و نشستیم خوردیم..
جیمین : این خوبه..
جونگکوک : محشره..
تهیونگ : خفه شید من نمیخورم اصلا..
جیمین :بده ما میخوریمش..
جونگکوک : اوممم..
تهیونگ داشت از درون میسوخت چون غذاش فاجعه شده بود. بعد از سه ساعت از اتاقش اومد بیرون. یه استایل دختر کش زده بود میخواست بره سر قرار..
جیمین : این چه مرگشه..
تهیونگ : دارم میرم سر قرار استایلم دختر کشه؟...
جیمین : پرفکت..
تهیونگ : به شما نمیشه اعتماد کرد.. بزار خودم ببینم استایلم به اندازه کافی سکسیو جذاب نیست.. جونگکوک!.. تو لباسای خوبی داری با اجازه.. (فرار به سمت اتاق)
جونگکوک : هی واستا.. نه لباسای من نه.. تهیونگااااا..
جیمین : اشکال نداره بزار تلافی کنه..
جونگکوک : گاله رو ببند..
بعد از نیم ساعت تهیونگ اومد بیرون. استایل الانش به شدت سکسی و جذاب و دختر کش بود..
تهیونگ : الان چطوره..
جیمین : واو.. تهیونگ..بینظیره..
تهیونگ : زیادی دختر کش و سکسی شدم.. درسته تو آشپزی مهارت ندارم اما استعدادم تو چیزای دیگه خیلی هم عالیه.. من رفتم فاجعه درست نکنین. به درود..
جیمین : موفق باشی..!
گوه توش تهیونگ داشت میرفت سر قرار. چند دقیقه تو خونه موندم اما فکرم همش له جاهای دیگه پر میکشید. نتونستم تحمل کنم کلاه و ژاکتمو برداشتم رفتم دنبال تهیونگ. آدرس رستورانی که تهیونگ توش قرار داشت رو از جیمین گرفتم. وقتی رسیدم خوشبختانه تهیونگ هنوز منتظر بود یه گوشه نشستم و تهیونگ رو زیر نظر گرفتم. بعد از چند دقیقه سرو کله ی اون دختره که تهیونگ باهاش قرار داشت پیدا شد...
دختره: ببخشید شما کیم تهیونگین؟..
تهیونگ : بله.. شما هم باید خانم..
دختره: درسته من هانا ام.. خوشحالم از نزدیک باهاتون ملاقات میکنم.
جونگکوک : (جونگکوک با خودش حرف میزنه) هه.. واقعا با اون قرار گذاشته چه بد سلیقه.. به جون خودم با میکاب زیاد انقدر خوشگل میزنه...
تهیونگ : اوه.. بفرما بشین..
هانا :ممنون.. (تو ذهنش) چه جنتلمن..
تهیونگ : خب چه نوشیدنی رو ترجیح میدی..اینجا همه ی ندشیدنیاش عالیه..
جونگکوک : گوه خوری میکنه تا حالا پاشم اینجا نزاشته.. (یاا جونگکوکا بس کن😁)
هانا : من آب هلو میخوام
تهیونگ : خیلی خب پس منم آب پرتقال سفارش میدم.. یه آب هلو و یه آب پرتقال میخوایم..کیک!. یه کیک هم میخوایم..
جونگکوک : جانم! این همه پول از کجا میخواد بیاره حساب کنه.. (جونگکوک آروم باش 😂)
بعد از چند دقیقه سکوت شروع به حرف زدن کردن..
تهیونگ : بیدار شدی؟
جونگکوک : هوم.. جیمین کو..
تهیونگ : رفت بیرون.
جونگکوک : داری چیکار میکنی..
تهیونگ : دارم سعی میکنم یه غذای خوشمزه بپزم
جونگکوک : صحیح..
تهیونگ : برو دستو صورتتو بشور بیا بهم یاد بده دوبوکی درست کنم..
جونگکوک : مگه تا حالا درست نکردی..
تهیونگ : من اصلا تو عمرم آشپزی نکردم.. (دست درد نکنه تهیونگ 😐)
جونگکوک : پس غذای محشرت تبدیل به فاجعه میشه..
تهیونگ : من اونقدر هم بی استعداد نیستم از مهارتام استفاده میکنم..
جونگکوک : ببینیم تهیونگ چیکار میکنه.. من اینجا با جیهون میشینم و تماشا میکنم..
تهیونگ : تماشا کنو ببین چه کار کنم..
جونگکوک : باشه.. دارم میبینم..
تهیونگ سخت درگیر درست کردن دوبوکی بود. تمام تلاششو میکرد که به خوشمزه ترین حالت بپزتش. بعد از 1 ساعت کار درست کردن دوبوکی تموم شد. بعدش منتظر جیمین موندیم. جیمین اومد.
جیمین : من اومدم... واو یه غذای خوشمزه ی دیگه کی پخته..
جونگکوک : جناب کیم.. ته.. یونگ.
جیمین : جان؟!.. تهیونگ؟!
تهیونگ : چیه باید تا ته بخوریش.
جیمین : موردی نیست فقط مردم افتادم رو دستتون مقصر خودتونید..
جونگکوک : تهیونگ سعی کرده به خوشمزه ترین حالت درستش کنه.. امتحان کردنش ضرر نداره..
جیمین : خب باشه.. میخورم. عااااام (خورد) به به بی نظیر.. عالی جونگکوک کوفت کن.. زود باش.
جونگکوک : عام.. اوپ.. آره بی نظیره.. (گوه میخورن هر جفتشون 😂)..
تهیونگ : واقعا یعنی انقدر خوبه بزار ازش بخورم.. عاام. ایش این چی بود این فاجعست..ای بابا.
جونگکوک : گفتم فاجعه میشه..
تهیونگ : اصلا من دیگه غذا درست نمیکنم. برید رامیون فوری بخورید..
جونگکوک : خودم دست به کار میشم.. جیمین!..
جیمین : چیه.. چته.
جونگکوک : جیهون رو بگیر..
بلند شدم و فورا یه غذا در عرض 20 ثانیه پختم.و نشستیم خوردیم..
جیمین : این خوبه..
جونگکوک : محشره..
تهیونگ : خفه شید من نمیخورم اصلا..
جیمین :بده ما میخوریمش..
جونگکوک : اوممم..
تهیونگ داشت از درون میسوخت چون غذاش فاجعه شده بود. بعد از سه ساعت از اتاقش اومد بیرون. یه استایل دختر کش زده بود میخواست بره سر قرار..
جیمین : این چه مرگشه..
تهیونگ : دارم میرم سر قرار استایلم دختر کشه؟...
جیمین : پرفکت..
تهیونگ : به شما نمیشه اعتماد کرد.. بزار خودم ببینم استایلم به اندازه کافی سکسیو جذاب نیست.. جونگکوک!.. تو لباسای خوبی داری با اجازه.. (فرار به سمت اتاق)
جونگکوک : هی واستا.. نه لباسای من نه.. تهیونگااااا..
جیمین : اشکال نداره بزار تلافی کنه..
جونگکوک : گاله رو ببند..
بعد از نیم ساعت تهیونگ اومد بیرون. استایل الانش به شدت سکسی و جذاب و دختر کش بود..
تهیونگ : الان چطوره..
جیمین : واو.. تهیونگ..بینظیره..
تهیونگ : زیادی دختر کش و سکسی شدم.. درسته تو آشپزی مهارت ندارم اما استعدادم تو چیزای دیگه خیلی هم عالیه.. من رفتم فاجعه درست نکنین. به درود..
جیمین : موفق باشی..!
گوه توش تهیونگ داشت میرفت سر قرار. چند دقیقه تو خونه موندم اما فکرم همش له جاهای دیگه پر میکشید. نتونستم تحمل کنم کلاه و ژاکتمو برداشتم رفتم دنبال تهیونگ. آدرس رستورانی که تهیونگ توش قرار داشت رو از جیمین گرفتم. وقتی رسیدم خوشبختانه تهیونگ هنوز منتظر بود یه گوشه نشستم و تهیونگ رو زیر نظر گرفتم. بعد از چند دقیقه سرو کله ی اون دختره که تهیونگ باهاش قرار داشت پیدا شد...
دختره: ببخشید شما کیم تهیونگین؟..
تهیونگ : بله.. شما هم باید خانم..
دختره: درسته من هانا ام.. خوشحالم از نزدیک باهاتون ملاقات میکنم.
جونگکوک : (جونگکوک با خودش حرف میزنه) هه.. واقعا با اون قرار گذاشته چه بد سلیقه.. به جون خودم با میکاب زیاد انقدر خوشگل میزنه...
تهیونگ : اوه.. بفرما بشین..
هانا :ممنون.. (تو ذهنش) چه جنتلمن..
تهیونگ : خب چه نوشیدنی رو ترجیح میدی..اینجا همه ی ندشیدنیاش عالیه..
جونگکوک : گوه خوری میکنه تا حالا پاشم اینجا نزاشته.. (یاا جونگکوکا بس کن😁)
هانا : من آب هلو میخوام
تهیونگ : خیلی خب پس منم آب پرتقال سفارش میدم.. یه آب هلو و یه آب پرتقال میخوایم..کیک!. یه کیک هم میخوایم..
جونگکوک : جانم! این همه پول از کجا میخواد بیاره حساب کنه.. (جونگکوک آروم باش 😂)
بعد از چند دقیقه سکوت شروع به حرف زدن کردن..
- ۱۲.۰k
- ۲۸ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط