خون آشام عزیز (72)
یکم ترسیدم..
جیهون : اوه بابا..
جونگکوک : پنج دقیقه تاخیر..
جیهون : ببخشید..
جونگکوک : با رابین دعوا کردی؟..
جیهون : نه چطور مگه..
جونگکوک : لبت چرا خونیه؟
جیهون : ها!.. عااااا خب چیزه..
جونگکوک : جیهون راستشو بگو کجا رفته بودی؟!
جیهون : هیچی..
جونگکوک : کی کتکت زده..
جیهون : هیچ کس.. بابا من خستم..
جونگکوک : جیهون بهتره پنهون نکنی چیزیرو..رفته بودی دیسکو؟..
جیهون : ببخشید دروغ گفتم..
جونگکوک : میدونستم...
جیهون : ببخشید.. من نمیخواستم برم رابین اصرار کرد منم گفتم شما اجازه نمیدید..
جونگکوک : دفع بعد تکرار نکن.. برو بخواب شب بخیر..
جیهون : شب بخیر..
خطر از بیخ گوشم رد شد. رفتم لباسارو عوض کردم و گذاشتم سر جاش بعدش رفتم خوابیدم..
(از زبون تهیونگ)..
بعد تموم شدن مصاحبه با سوهو رفتیم یه قهوه زدیم. یوجین پارتی داشت شب با سوهو خفن ترین لباسامونو پوشیدم رفتیم مهمونی. خیلی شلوغ بود یوجین به استقبالمون اومد. یه عالمه نوشیدنی برای پذیرایی روی میزا گذاشته بود همه چیز بود.سوهو داشت با گوشیش ور میرفت..
تهیونگ : سوهو.. چرا داری میخندی؟ چیشده کلک..
سوهو : ها!.. هیچی
تهیونگ : ببینم نکنه دوست دختر پیدا کردی؟! اوووووو یوجینااا..
یوجین : چرا نشستین بیاین خوش بگذرونیم..
تهیونگ : دوست عزیزمون سوهو دوس دختر دارههههه..
سوهو : چی داری میگی فک کنم مست شده!..
یوجین : واقعا.. اوووو کلک جون..
تهیونگ : پس داری با کی چت میکنی اونم وسط پارتی..بگو!.. بگو!.. بگو!
سوهو : ای بابا باشه.. خب..
یوجین : بگو دیگه..
سوهو : تازه باهاش آشنا شدم اسمش یومیه..
یوجین : یومی؟.. اوه.. اهم اهم..
تهیونگ : یومی؟!.. اها.. (یه لیوان سوجو میزنه بالا)
یوجین : سوهو بیا اینجا..
سوهو : چیه..
یوجین : نباید میگفتی.. یومی دوست دختر تهیونگ بوده..
سوهو : جانم.؟ دوس دختر سابقش؟
یوجین : آره بهتره لال بشی چون اون دختره حالشو بهم میزنه..
تهیونگ : هی بچه ها چی دارین به هم بلغور میکنین بیاین اینجا!.باید خوش بگذرههه.
یوجین : الان اومدیم..
وقتی حرف یومی میشه. عصبی میشم اون دختره بی احساس منو به پسر دیگه ترجیح داد زندگیمو نابود کرد. من میخواستم آیدل بشم چند روز تا دبیوم مونده بود قرار بود با گروهم دبیو کنیم ولی بخاطر اینکه اونو داشته باشم به حرفش گوش کردم و فرصت آیدل شدنمو از دست دادم تا با اون باشم اون گفت بین اون و آیدل شدن یکی رو انتخاب کنم و من اونو انتخاب کردم. بعد اون فهمیدم بهم خیانت کرده و با یکی دیگه رفته تو رابطه. اون موقع بود که ازش متنفر شدم. هی پشت سرو هم پیک میزدم بالا کاملا مست بودم. از بس خوردم از هوش رفتم. بنگ!.. بهوش که اومدم سرم درد میکرد روی مبل خواب بودم یوجین هم تو بغلم بود سریع پرتش کردم اون ور افتاد پایین مبل بعد بیدار شد..
تهیونگ : آه خیلی نوشیده بودم..
یوجین : چخبره.. آخ اوخ سرم..
تهیونگ : هیی یادم نبود امروز تولد مامانمه قرار ناهار گذاشته بودم باهاش یوجین!.. یه لباس خوب بده بپوشم..
یوجین : تو کمدم هرچی میخوای بردار فقط دست به شلوار سفیدم نمیزنیااا..
تهیونگ : باشه بابا..
سریع آماده شدم یک دست لباس خوب پیدا کردم پوشیدم. یه عالمه ادکلن و خوشبو کننده دهن خالی کردم رو خودم تا بوی گوه سوجو از بین بره. اما متاسفانه نرفت. سریع سمت ایستگاه اتوبوس رفتم منتظر اتوبوس وایستادم نین ساعت طول کشید تا برسه بعدش رفتم ایستگاه قطار یه بلیط به مقصد بوسان گرفتم و راهی بوسان شدم..
جیهون : اوه بابا..
جونگکوک : پنج دقیقه تاخیر..
جیهون : ببخشید..
جونگکوک : با رابین دعوا کردی؟..
جیهون : نه چطور مگه..
جونگکوک : لبت چرا خونیه؟
جیهون : ها!.. عااااا خب چیزه..
جونگکوک : جیهون راستشو بگو کجا رفته بودی؟!
جیهون : هیچی..
جونگکوک : کی کتکت زده..
جیهون : هیچ کس.. بابا من خستم..
جونگکوک : جیهون بهتره پنهون نکنی چیزیرو..رفته بودی دیسکو؟..
جیهون : ببخشید دروغ گفتم..
جونگکوک : میدونستم...
جیهون : ببخشید.. من نمیخواستم برم رابین اصرار کرد منم گفتم شما اجازه نمیدید..
جونگکوک : دفع بعد تکرار نکن.. برو بخواب شب بخیر..
جیهون : شب بخیر..
خطر از بیخ گوشم رد شد. رفتم لباسارو عوض کردم و گذاشتم سر جاش بعدش رفتم خوابیدم..
(از زبون تهیونگ)..
بعد تموم شدن مصاحبه با سوهو رفتیم یه قهوه زدیم. یوجین پارتی داشت شب با سوهو خفن ترین لباسامونو پوشیدم رفتیم مهمونی. خیلی شلوغ بود یوجین به استقبالمون اومد. یه عالمه نوشیدنی برای پذیرایی روی میزا گذاشته بود همه چیز بود.سوهو داشت با گوشیش ور میرفت..
تهیونگ : سوهو.. چرا داری میخندی؟ چیشده کلک..
سوهو : ها!.. هیچی
تهیونگ : ببینم نکنه دوست دختر پیدا کردی؟! اوووووو یوجینااا..
یوجین : چرا نشستین بیاین خوش بگذرونیم..
تهیونگ : دوست عزیزمون سوهو دوس دختر دارههههه..
سوهو : چی داری میگی فک کنم مست شده!..
یوجین : واقعا.. اوووو کلک جون..
تهیونگ : پس داری با کی چت میکنی اونم وسط پارتی..بگو!.. بگو!.. بگو!
سوهو : ای بابا باشه.. خب..
یوجین : بگو دیگه..
سوهو : تازه باهاش آشنا شدم اسمش یومیه..
یوجین : یومی؟.. اوه.. اهم اهم..
تهیونگ : یومی؟!.. اها.. (یه لیوان سوجو میزنه بالا)
یوجین : سوهو بیا اینجا..
سوهو : چیه..
یوجین : نباید میگفتی.. یومی دوست دختر تهیونگ بوده..
سوهو : جانم.؟ دوس دختر سابقش؟
یوجین : آره بهتره لال بشی چون اون دختره حالشو بهم میزنه..
تهیونگ : هی بچه ها چی دارین به هم بلغور میکنین بیاین اینجا!.باید خوش بگذرههه.
یوجین : الان اومدیم..
وقتی حرف یومی میشه. عصبی میشم اون دختره بی احساس منو به پسر دیگه ترجیح داد زندگیمو نابود کرد. من میخواستم آیدل بشم چند روز تا دبیوم مونده بود قرار بود با گروهم دبیو کنیم ولی بخاطر اینکه اونو داشته باشم به حرفش گوش کردم و فرصت آیدل شدنمو از دست دادم تا با اون باشم اون گفت بین اون و آیدل شدن یکی رو انتخاب کنم و من اونو انتخاب کردم. بعد اون فهمیدم بهم خیانت کرده و با یکی دیگه رفته تو رابطه. اون موقع بود که ازش متنفر شدم. هی پشت سرو هم پیک میزدم بالا کاملا مست بودم. از بس خوردم از هوش رفتم. بنگ!.. بهوش که اومدم سرم درد میکرد روی مبل خواب بودم یوجین هم تو بغلم بود سریع پرتش کردم اون ور افتاد پایین مبل بعد بیدار شد..
تهیونگ : آه خیلی نوشیده بودم..
یوجین : چخبره.. آخ اوخ سرم..
تهیونگ : هیی یادم نبود امروز تولد مامانمه قرار ناهار گذاشته بودم باهاش یوجین!.. یه لباس خوب بده بپوشم..
یوجین : تو کمدم هرچی میخوای بردار فقط دست به شلوار سفیدم نمیزنیااا..
تهیونگ : باشه بابا..
سریع آماده شدم یک دست لباس خوب پیدا کردم پوشیدم. یه عالمه ادکلن و خوشبو کننده دهن خالی کردم رو خودم تا بوی گوه سوجو از بین بره. اما متاسفانه نرفت. سریع سمت ایستگاه اتوبوس رفتم منتظر اتوبوس وایستادم نین ساعت طول کشید تا برسه بعدش رفتم ایستگاه قطار یه بلیط به مقصد بوسان گرفتم و راهی بوسان شدم..
- ۴.۹k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط