دوباره همون اتفاقات افتاد دوباره کسایی ک به جنگل نزدیک بو

دوباره همون اتفاقات افتاد دوباره کسایی ک به جنگل نزدیک بودن صداها رو شنیدن اما با این تفاوت ک جنازه اون پسرا بیرون از جنگل پیدا شد

+بعداز این اتفاق پیر مرد برگشت بهشون گفت من میتونم ازتون تا حدی دربرابر موکا حفاظت کنم ولی سن بالاست قدرت زیادی ندارم

"واییی اینا واقعیه؟؟ تو مطمئنی؟

+اره

" خب بعدش چیشد

+پیر مرد از اون روز به بعد مراقب اون جنگل بود، از چیزایی ک میخواست داخل بوسان اتفاق بی افته باخبر میشدو هشدار میداد حالا خوش به حال کسایی ک گوش میکردن بد به حال کسایی ک گوش نمیدادن
+این ماجرا دوباره اتفاق افتاد کسایی بودن ک حرفشو قبول نداشتن با گستاخی تمام به اون جنگل میرفتن دوباره یه سری دختر و پسر وارد جنگل شدن تمام اتفاقات افتاد دوباره جنازه پسرا جلو جنگل پیدا شد

"دخترا چی؟؟

+نه اونا به گفت پیر مرد به دست موکا اسیر بعد از مدتی کشته میشن ولی پسرا رو شکنجه میده و میکشه

" واییییی خیلی ترسناکه

+ولی من به این چیزا اعتقاد ندارم
"منم ولی گفتی اونایی ک گوش ندادن و رفتن داخل جنگل کشته شدن
+اره خب هر دلیل بخوام بیارم تا این فکت و رد کنم نمیشه

+حاله یه چی بگم

" بگو

+پیر مرد گفت اگه کسی به موکا اعتقاد نداشته باش اون فرار میخوان به جالش دعوت میکنه

"یا خداااا هی من اعتقاد دارم تو داری پس جیز نمیشه من ارومممم نمیترسممم

+من اعتقادی ندارم مسخرست

" خفه شووو
دیدگاه ها (۰)

#My_mind part 3+میترسی"اره مگه نمیگی کلی کشته داده+اگه ثابت ...

بنظر شما کیم تهیونگ کیه؟ قصدش چیه؟ واقعا ادم خوبیه؟ یا داره ...

#My_mindpart 2#یاس ساعت11 از خواب بیدار شدم"شت دیرم شد" سریع...

انچه خواهید خواند: +آیــــــش گندش بزنم الان وقت خراب شدن بو...

p81جنگ هنوز ادامه داشت در سلیب اتش خسارت های زیادی ب انها وا...

آرامش در برزخ

خدمتماره عمارت ارباب پارت ۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط