p
p81
جنگ هنوز ادامه داشت در سلیب اتش خسارت های زیادی ب انها وارد شده بود دروازه ها شکسته بودن و شیاطین ب داخل راه پیدا کرده بودن نئوهو موجینو ب بالا فرستاد تا جنازه خواهرشو بیاره موجین رفت بالا ولی اسری از جنازه لی مین نبود موجین داشت مبارزه میکرد ک یهو چشمش ب شوکای افتاد
موجین..شاهدحت بخاطر شما کشته شد
شوکای..اشتباه نکن برادرخودش اونو کشت
موجین..خفه شو
موجین و شوکای باهم درگیر شدن سلیب اتش دیگه نمیتونست زیاد دوام بیاره
در مقابله شیاطین
لیژان بلخره چوجینگی ب زمین زد
لیژان..وقتشه تاوان کاریو ک با ژان کردی پس بدی
چوجینگی..زیاد ب خودت زحمت نده ااون بزودی میمیره
لیژان..اونیک میمیره تویی ن اون
چوجینگی..چرا من این شما بودید ک عروسی منو خراب کردین
دینگ یوشی..کافیه دیگه از اولم ییبو ب این ازدواج راضی نبود
نئوهو خیلی اعصبانی بود برای همین تند تند مبارزه میکرد ارتش شیاطین داشت برنده مبارز میشد ک یهو ارتش نیانگما ب همرای لئوو ک ارتشو فارماندهی میکرد اومدن تقریبن ارتششون یک اندازه بود با شیاطین
نئوهو..عمه ب خط باشید
ارتش شیاطین با ارتش نیانگما درگیر جنگ شدن
مالچانیو با ارتشش به اونجا رسیده بود اما ارتش آسمانی از آسمون میومدن برای همین کسی متوجه نشده فرمانده میخواست حمله کنه که مالچانیو گفت نمیخواد حمله کنید
فرمانده آسمانی..چرا
مالچانیو.. بزارید اول اونا خوب همدیگه رو نابود کنن تا از پا در بیان بعدش ما با یک حرکت هم انسان هارو هم شیاطین را نابود میکنیم
دینگ یوشی.. میگی باهاش چیکار کنیم
لیژان ..با سم بکشیمش
دینگ یوشی.. خیلی بیرحمی
لیژان ..برای این رحم معنا نداره
چوجینگی.. شماها بدبختی وقتی اون ژان لعنتی مرد
ییبو..چه زری زدی
دینگ یوشی..ییبو بیدار شدی
ییبو.. برای ژان چه اتفاقی افتاده چوجینگی اینجا چیکار میکنه
دینگ یوشی ..خب اون
ییبو..اون چی
لیژان.. ژان به شدت زخمی شده و همش کار اینه
ییبو ..چی گفتی تو چطوری جرئت کردی چنین کاری کنی
چوجینگی..وایستا توضیح بدم من
ییبو ..خفه شو
شمشیرشو در آورد
دینگ یوشی ..اروم باش
ییبو شمشیرشو به سمت چوجینگی با سرعت برد که چوجینگی جیق زد و خونش ریخت لیژان فکر کرد اونو کشته اما فقط زخمیش کرد
ییبو..تو ژان زخمی کردی و منم تورو خوب گوش چونکه فقط یک بار میگم همین حالا تن لشتو جم میکنی و از اینجا میری به هر گورستانی که دلت میخواد حواستون جمع کن چونکه اگه یه بار دیگه ببینمت حتما میکشمت
چوجینگی همینجوری که گریه میکرد اشکاشو پاک کرد و از اونجا خارج شد
ییبو.. ژان. کجاست باید ببینمش
دینگ یوشی.. ژان تحت درمانه فعلا یه اتفاق مهم تر افتاده
ییبو.. چی شده
دینگ یوشی..نئوهو با تمام افرادش به سلیب اتش حمله کرده حالا تمام ارتش هارو برای مقابله آوردیم به سختی داریم مقاومت میکنیم باید به میدان جنگ بری
ییبو ..تا ژان نبینم جایی نمیرم
دینگ یوشی.. اما
لیژان.. بیخیال من راهو نشونش میدم
سه تایی به اتاق ژان رفتن ولی هیچ اثری از ژان نبود
ییبو ..پس ژان کجاست
لیژان ..همینجا بود
دینگ یوشی نکنه کار چوجینگی باشه
لیژان ..نه اون تمام مدت پیش ما بود نمیتونه کاری کرده باشه فکر هم نکنم کسی باهاش هم دست باشه
ییبو.. درسته حتما کار یکی دیگست
دینگ یوشی.. خوب حالا باید چیکار کنیم
ییبو.. باید ژان پیدا کنم
دینگ یوشی بازوی ییبو گرفت گفت این کارو بسپار به من تو باید به جای دیگه بری
ییبو ..اما
لیژان.. نگران ژان نباش ما حتما اونو سالم برمیگردونیم تو برو
ییبو ..باشه مراقب باشید
دینگ یوشی ..توهم مراقب خودت باش
ییبو..باشه
جنگ هنوز ادامه داشت در سلیب اتش خسارت های زیادی ب انها وارد شده بود دروازه ها شکسته بودن و شیاطین ب داخل راه پیدا کرده بودن نئوهو موجینو ب بالا فرستاد تا جنازه خواهرشو بیاره موجین رفت بالا ولی اسری از جنازه لی مین نبود موجین داشت مبارزه میکرد ک یهو چشمش ب شوکای افتاد
موجین..شاهدحت بخاطر شما کشته شد
شوکای..اشتباه نکن برادرخودش اونو کشت
موجین..خفه شو
موجین و شوکای باهم درگیر شدن سلیب اتش دیگه نمیتونست زیاد دوام بیاره
در مقابله شیاطین
لیژان بلخره چوجینگی ب زمین زد
لیژان..وقتشه تاوان کاریو ک با ژان کردی پس بدی
چوجینگی..زیاد ب خودت زحمت نده ااون بزودی میمیره
لیژان..اونیک میمیره تویی ن اون
چوجینگی..چرا من این شما بودید ک عروسی منو خراب کردین
دینگ یوشی..کافیه دیگه از اولم ییبو ب این ازدواج راضی نبود
نئوهو خیلی اعصبانی بود برای همین تند تند مبارزه میکرد ارتش شیاطین داشت برنده مبارز میشد ک یهو ارتش نیانگما ب همرای لئوو ک ارتشو فارماندهی میکرد اومدن تقریبن ارتششون یک اندازه بود با شیاطین
نئوهو..عمه ب خط باشید
ارتش شیاطین با ارتش نیانگما درگیر جنگ شدن
مالچانیو با ارتشش به اونجا رسیده بود اما ارتش آسمانی از آسمون میومدن برای همین کسی متوجه نشده فرمانده میخواست حمله کنه که مالچانیو گفت نمیخواد حمله کنید
فرمانده آسمانی..چرا
مالچانیو.. بزارید اول اونا خوب همدیگه رو نابود کنن تا از پا در بیان بعدش ما با یک حرکت هم انسان هارو هم شیاطین را نابود میکنیم
دینگ یوشی.. میگی باهاش چیکار کنیم
لیژان ..با سم بکشیمش
دینگ یوشی.. خیلی بیرحمی
لیژان ..برای این رحم معنا نداره
چوجینگی.. شماها بدبختی وقتی اون ژان لعنتی مرد
ییبو..چه زری زدی
دینگ یوشی..ییبو بیدار شدی
ییبو.. برای ژان چه اتفاقی افتاده چوجینگی اینجا چیکار میکنه
دینگ یوشی ..خب اون
ییبو..اون چی
لیژان.. ژان به شدت زخمی شده و همش کار اینه
ییبو ..چی گفتی تو چطوری جرئت کردی چنین کاری کنی
چوجینگی..وایستا توضیح بدم من
ییبو ..خفه شو
شمشیرشو در آورد
دینگ یوشی ..اروم باش
ییبو شمشیرشو به سمت چوجینگی با سرعت برد که چوجینگی جیق زد و خونش ریخت لیژان فکر کرد اونو کشته اما فقط زخمیش کرد
ییبو..تو ژان زخمی کردی و منم تورو خوب گوش چونکه فقط یک بار میگم همین حالا تن لشتو جم میکنی و از اینجا میری به هر گورستانی که دلت میخواد حواستون جمع کن چونکه اگه یه بار دیگه ببینمت حتما میکشمت
چوجینگی همینجوری که گریه میکرد اشکاشو پاک کرد و از اونجا خارج شد
ییبو.. ژان. کجاست باید ببینمش
دینگ یوشی.. ژان تحت درمانه فعلا یه اتفاق مهم تر افتاده
ییبو.. چی شده
دینگ یوشی..نئوهو با تمام افرادش به سلیب اتش حمله کرده حالا تمام ارتش هارو برای مقابله آوردیم به سختی داریم مقاومت میکنیم باید به میدان جنگ بری
ییبو ..تا ژان نبینم جایی نمیرم
دینگ یوشی.. اما
لیژان.. بیخیال من راهو نشونش میدم
سه تایی به اتاق ژان رفتن ولی هیچ اثری از ژان نبود
ییبو ..پس ژان کجاست
لیژان ..همینجا بود
دینگ یوشی نکنه کار چوجینگی باشه
لیژان ..نه اون تمام مدت پیش ما بود نمیتونه کاری کرده باشه فکر هم نکنم کسی باهاش هم دست باشه
ییبو.. درسته حتما کار یکی دیگست
دینگ یوشی.. خوب حالا باید چیکار کنیم
ییبو.. باید ژان پیدا کنم
دینگ یوشی بازوی ییبو گرفت گفت این کارو بسپار به من تو باید به جای دیگه بری
ییبو ..اما
لیژان.. نگران ژان نباش ما حتما اونو سالم برمیگردونیم تو برو
ییبو ..باشه مراقب باشید
دینگ یوشی ..توهم مراقب خودت باش
ییبو..باشه
- ۸.۲k
- ۱۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط