با تو

با تو
می شود سنگ ها را پشت سر گذاشت
سفالینه ها را خط زد
شیشه پنجره ها را
تیز در آغوش کشید
مثل آغوش تو
بدون هیچ دلهره ای
می دانم
جای دوری نمی رود این قصه
پیشانی ام که تا چین می رود
تمام سال ها را
غرق با تو
خواهم شد...
دیدگاه ها (۲)

اغوش تو ان کشتی نوح است به دریای خیال نجوای تو درگوش جهانم پ...

آشنایی با تو تنهاترم کردپیش از آننه از شب‌های بی‌قراری خبر ب...

تو را از دوردست دوست می‌دارمبی‌آنکه بوی تو را حس کنم ،بی‌آنک...

چقدر صدای آمدن پاییزشبیه صدای قدم های تو بودملتهب، مرموز، دو...

دل من یه روز به دریا زد ورفتپشت پا به رسم دنـیا زد و رفـتپاش...

تیر برقی «چوبیم» در انتهای روستابی فروغم کرده سنگ بچه های رو...

دوپارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط