فیک تو فقط برای منی
فیک تو فقط برای منی
پارت : ۳
ویو ا.ت :
تو همین فکر و خیال بودم که بابا صدام کرد
بابا ا.ت: کجایی؟
ا.ت : عاااا هیچ جا !
مامان ا.ت : پاشو بریمممم(گریه)
مامان خیلی گریه میکرد اعصابم خورد شده بود از جام بلند شدم و پیاده شدم ... همه خرت و پرت هایی که داشتم رو ریخته بودم توی یه کوله پشتی همینا رو با کلی زور و التماس از بابا تونستم بیارم البته تقصیر اون نیس چون اگه کلی چیز بیاریم میان و جلو پرواز رو میگیرن و ازمون وسایل هارو پس میگیرن !
اه ا.ت چی میگی یعنی چی تقصیر بابا نیس ؟! اینا همش تقصیر باباعه !!!!
در ماشین رو بستم و به مامان که لنگان لنگان به سمت هواپیما میرفت خیره نگاه کردم و بعدش به سرعت رفتم سمتش و زیر بازوش رو گرفتم و آروم زمزمه کردم : همه چی درست میشه مامان ، من قول میدم !
از قول هایی که فقط برای آروم کردن بودن بدم میاااااددد ولی کاریش نمیشه کرد !
بلاخره هواپیما راه افتاد و داشت آروم بلند میشد یکمی استرس داشتم چون من تا حالا سوار هواپیما نشدم و صندلیم هم کنار مامان یا بابا نبود از استرس پاهام رو تکون میدادم که ...یکی حرف زد سرمو چرخوندم تا ببینمش بغلی بود ..صندلی بغلیم بود ...
... : حالت خوبه؟
ا.ت : عاااام راستش چیزه ... نه !
... : مشکلت چیه؟
ا.ت : من تاحالا سوار هواپیما نشدم ... یکمی استرس دارم !
... : خب .. کاری میتونم برات بکنم ؟!
ا.ت : خب راستش ... میتونی ... دستمو بگیری؟
... : (میخنده😅😆) باشه .. اسمت چیه؟ (آروم دست ا.ت رو میگیره )
ا.ت : عااام اسمم ا.ته !
اسم تو چیه؟
... : اسمم سهون عه (فکر کردی نامجون عه مگه نه ؟ یاه یاه یاه 😝)
ا.ت : خوش وقتم سهون !
سهون : همچنین ا.ت !
دیگه حرفی نزدیم یکمی گذشت که یهو ....
مایل به حمایت بیب ¿
پارت : ۳
ویو ا.ت :
تو همین فکر و خیال بودم که بابا صدام کرد
بابا ا.ت: کجایی؟
ا.ت : عاااا هیچ جا !
مامان ا.ت : پاشو بریمممم(گریه)
مامان خیلی گریه میکرد اعصابم خورد شده بود از جام بلند شدم و پیاده شدم ... همه خرت و پرت هایی که داشتم رو ریخته بودم توی یه کوله پشتی همینا رو با کلی زور و التماس از بابا تونستم بیارم البته تقصیر اون نیس چون اگه کلی چیز بیاریم میان و جلو پرواز رو میگیرن و ازمون وسایل هارو پس میگیرن !
اه ا.ت چی میگی یعنی چی تقصیر بابا نیس ؟! اینا همش تقصیر باباعه !!!!
در ماشین رو بستم و به مامان که لنگان لنگان به سمت هواپیما میرفت خیره نگاه کردم و بعدش به سرعت رفتم سمتش و زیر بازوش رو گرفتم و آروم زمزمه کردم : همه چی درست میشه مامان ، من قول میدم !
از قول هایی که فقط برای آروم کردن بودن بدم میاااااددد ولی کاریش نمیشه کرد !
بلاخره هواپیما راه افتاد و داشت آروم بلند میشد یکمی استرس داشتم چون من تا حالا سوار هواپیما نشدم و صندلیم هم کنار مامان یا بابا نبود از استرس پاهام رو تکون میدادم که ...یکی حرف زد سرمو چرخوندم تا ببینمش بغلی بود ..صندلی بغلیم بود ...
... : حالت خوبه؟
ا.ت : عاااام راستش چیزه ... نه !
... : مشکلت چیه؟
ا.ت : من تاحالا سوار هواپیما نشدم ... یکمی استرس دارم !
... : خب .. کاری میتونم برات بکنم ؟!
ا.ت : خب راستش ... میتونی ... دستمو بگیری؟
... : (میخنده😅😆) باشه .. اسمت چیه؟ (آروم دست ا.ت رو میگیره )
ا.ت : عااام اسمم ا.ته !
اسم تو چیه؟
... : اسمم سهون عه (فکر کردی نامجون عه مگه نه ؟ یاه یاه یاه 😝)
ا.ت : خوش وقتم سهون !
سهون : همچنین ا.ت !
دیگه حرفی نزدیم یکمی گذشت که یهو ....
مایل به حمایت بیب ¿
۸.۲k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.