فیک تو فقط برای منی
فیک تو فقط برای منی
پارت : ۲
که با صدای جیغ و داد های مامان و بابا بیدار شدم سریع رفتم پیششون مامان روی زمین نشسته بود و گریه میکرد و مدام میگفت : چیکار کردی ...چیکار کردی !
ا.ت : مامان ؟ بابا؟ چیشدههههه؟؟؟؟؟
بابا ا.ت : سیاه بخت شدیمم ... بدبخت شدیم رفت
ا.ت : یعنی که چی؟ چیشدهههه خب؟
مامان ا.ت : بابای دیوونه ات سر خونه و ماشین قمار کرده !
سر هر چیزی که داریم(گریه)
ا.ت : چی میگه بابا؟( بغض)
بابا ا.ت: رفتم تو قمارخانه... اون اومد و سر همه چی باهام شرط بست هر چی که دارم خونه ماشین ... پول و هر چی که خودش داشت!
اون خیلی خیلی پولدار بود وسوسه شدم .. گفت همه چیش رو بهم میده اگه ببرم ولی خیلی خیلی قوی بود تو بازی ... هر کاری کردم آخرش بُرد(گریه)
ا.ت : خب ... خب ... الان چی؟
بابا ا.ت : الان .... الان باید بریم از اینجا بریم میریم سئول پیش خاله ویکتوریا...
مامان ا.ت: تو خودتم خوب میدونی اون آدمی نیس که بشه باهاش حرف زد اون ... خیلی بد جنسه
بابا ا.ت: راهی نداریم با کلی التماس تونستم ۳ تا بلیط بگیرم ... برای سئول برای همین امشب عه همین الان آماده شید بریممم وقت نداریممم
ا.ت : باشه بزار وسایلمو بردارم
بابا ا.ت : سریع باش
مامان ا.ت : منم برم آماده شم(گریه)
بابا ا.ت: خیلی خب زود باشید...
فلش بک به ۱۰ دقیقه بعد :
ویو ا.ت : بابا ازم خواسته بود خیلی وسیله نبرم ...چون همه ی خونه واسه اونه ...برای همین دو دست لباس ... هدفونم .. ساعتم و گوشیمو و چن تا خرت و پرت دیگه برداشتم و رفتم پیش بابا یکم بعد مامانم اومد کل وسایل هایی که داشتیم روی هم یه چمدون هم نمیشد...سوار ماشین شدیم یکم بعد رسیدیم فرودگاه مامان کل راه رو گریه کرد چون بابا با کلی سختی و بدبختی تونسته بود این خونه و ماشین رو بخره و یه شبه همه رو داد به باد تو همین فکر و خیال بودم که .....
مایل به حمایت بیب¿
پارت : ۲
که با صدای جیغ و داد های مامان و بابا بیدار شدم سریع رفتم پیششون مامان روی زمین نشسته بود و گریه میکرد و مدام میگفت : چیکار کردی ...چیکار کردی !
ا.ت : مامان ؟ بابا؟ چیشدههههه؟؟؟؟؟
بابا ا.ت : سیاه بخت شدیمم ... بدبخت شدیم رفت
ا.ت : یعنی که چی؟ چیشدهههه خب؟
مامان ا.ت : بابای دیوونه ات سر خونه و ماشین قمار کرده !
سر هر چیزی که داریم(گریه)
ا.ت : چی میگه بابا؟( بغض)
بابا ا.ت: رفتم تو قمارخانه... اون اومد و سر همه چی باهام شرط بست هر چی که دارم خونه ماشین ... پول و هر چی که خودش داشت!
اون خیلی خیلی پولدار بود وسوسه شدم .. گفت همه چیش رو بهم میده اگه ببرم ولی خیلی خیلی قوی بود تو بازی ... هر کاری کردم آخرش بُرد(گریه)
ا.ت : خب ... خب ... الان چی؟
بابا ا.ت : الان .... الان باید بریم از اینجا بریم میریم سئول پیش خاله ویکتوریا...
مامان ا.ت: تو خودتم خوب میدونی اون آدمی نیس که بشه باهاش حرف زد اون ... خیلی بد جنسه
بابا ا.ت: راهی نداریم با کلی التماس تونستم ۳ تا بلیط بگیرم ... برای سئول برای همین امشب عه همین الان آماده شید بریممم وقت نداریممم
ا.ت : باشه بزار وسایلمو بردارم
بابا ا.ت : سریع باش
مامان ا.ت : منم برم آماده شم(گریه)
بابا ا.ت: خیلی خب زود باشید...
فلش بک به ۱۰ دقیقه بعد :
ویو ا.ت : بابا ازم خواسته بود خیلی وسیله نبرم ...چون همه ی خونه واسه اونه ...برای همین دو دست لباس ... هدفونم .. ساعتم و گوشیمو و چن تا خرت و پرت دیگه برداشتم و رفتم پیش بابا یکم بعد مامانم اومد کل وسایل هایی که داشتیم روی هم یه چمدون هم نمیشد...سوار ماشین شدیم یکم بعد رسیدیم فرودگاه مامان کل راه رو گریه کرد چون بابا با کلی سختی و بدبختی تونسته بود این خونه و ماشین رو بخره و یه شبه همه رو داد به باد تو همین فکر و خیال بودم که .....
مایل به حمایت بیب¿
۱۵.۸k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.