من عاشق یک مافیا شدم
#من_عاشق_یک_مافیا_شدم
#part_3۵
ا/ت اومد جلوم و تیر بهش خورد و تو بغلم افتاد
ویو کای
وقتی خواستم به جونگکوک شلیک کنم که ا/ت اومد جلو تیر بهش خورد بعدش از اون جا دور شدم
جونگکوک:ا/ت چرا اینکارو کردی؟
ا/ت:ج...جونگکوک م...من ی...یه ب...بار ب...برای ک...کار ا...اشتباه ت...تو ر...رو ا...از د...دست د...دادم د...ديگه ن...نمیخوام ب...باز ت...تو ر...رو ا...از د...دست ب...بدم
جونگکوک:ا/ت نباید زیاد حرف بزنی خون زیادی از دست دادی لطفا آروم باش و چشماتو نبند فقط منو نگاه کن!
ا/ت:ج...جونگکوک م...منو ب...ببخش ک...که ا...انقدر ا...اذیت ک...کردم خ...خيلی..........
ویو جونگکوک
ا/ت اخه چرا نباید منو تنها بزاری ا/تتتت(با داد) با جمله آخرش چشماش بسته شد و حرفش کامل نشد سریع ا/ت رو بغل کردم و به سمت ماشینم حرکت کردم
ماشین رو روشن کردم با سرعت بالا به سمت بیمارستان حرکت کردم نزدیک بود تصادف کنم ولی از اون طرف نمیخواستم که ا/ت رو از دست بدم
رسیدم به بیمارستان ا/ت رو بغلم گرفتم
بردم داخل پرستار ی تخت برام آورد ا/ت
گذاشتم روش سریع بردنش اتاق عمل تو راه
اتاق عمل ا/ت رو صدا میزدم
جونگکوک: ا/ت..ا/ت تو نباید منو تنها بزاری میفهمی(با داد) که یه پرستار اومد گفت آقای محترم اينجا بیمارستانه نباید داد بزنید لطفا آروم باشید
جونگکوک:آخه خون زیادی از دست داده امیدی هست که زنده بمونه
پرستار:لطفا آروم باشید خوب میشه
بعد رفت منم منتظرش موندم روی صندلی نشستم یه ۲ ساعتی هنوز نشسته بودم که تهیونگ اومد کنارم نشست
تهیونگ: جونگکوک چند ساعت شده ا/ت نیومده
جونگکوک: ۲ ساعتی میشه
ویو تهیونگ
جونگکوک خیلی استرس داشت همش پاش
رو تکون میداد دستش هنوز پانسمان نشده بود
تهیونگ: جونگکوک باید دستت پانسمان بشه
چرا نرفتی پانسمان کنی میخوای بگم یکی بیاد؟
جونگکوک: نه تهیونگ لازم نیست بزار اول ا/ت بیاد من خیلی نگرانشم
ویو جونگکوک
ی ۵ ساعتی گذشت هنوز ا/ت از اتاق عمل نیومد بیرون خیلی نگرانش شدم نمیدونستم چه کار کنم کسی از اتاق عمل نمیومد تا بگم که عمل ا/ت چطوری داره پیش میره دلم میخواست کای رو پیدا کنم انقدر بزنمش که بمیره
یکمی گذشت که یهو در باز شد.....
#part_3۵
ا/ت اومد جلوم و تیر بهش خورد و تو بغلم افتاد
ویو کای
وقتی خواستم به جونگکوک شلیک کنم که ا/ت اومد جلو تیر بهش خورد بعدش از اون جا دور شدم
جونگکوک:ا/ت چرا اینکارو کردی؟
ا/ت:ج...جونگکوک م...من ی...یه ب...بار ب...برای ک...کار ا...اشتباه ت...تو ر...رو ا...از د...دست د...دادم د...ديگه ن...نمیخوام ب...باز ت...تو ر...رو ا...از د...دست ب...بدم
جونگکوک:ا/ت نباید زیاد حرف بزنی خون زیادی از دست دادی لطفا آروم باش و چشماتو نبند فقط منو نگاه کن!
ا/ت:ج...جونگکوک م...منو ب...ببخش ک...که ا...انقدر ا...اذیت ک...کردم خ...خيلی..........
ویو جونگکوک
ا/ت اخه چرا نباید منو تنها بزاری ا/تتتت(با داد) با جمله آخرش چشماش بسته شد و حرفش کامل نشد سریع ا/ت رو بغل کردم و به سمت ماشینم حرکت کردم
ماشین رو روشن کردم با سرعت بالا به سمت بیمارستان حرکت کردم نزدیک بود تصادف کنم ولی از اون طرف نمیخواستم که ا/ت رو از دست بدم
رسیدم به بیمارستان ا/ت رو بغلم گرفتم
بردم داخل پرستار ی تخت برام آورد ا/ت
گذاشتم روش سریع بردنش اتاق عمل تو راه
اتاق عمل ا/ت رو صدا میزدم
جونگکوک: ا/ت..ا/ت تو نباید منو تنها بزاری میفهمی(با داد) که یه پرستار اومد گفت آقای محترم اينجا بیمارستانه نباید داد بزنید لطفا آروم باشید
جونگکوک:آخه خون زیادی از دست داده امیدی هست که زنده بمونه
پرستار:لطفا آروم باشید خوب میشه
بعد رفت منم منتظرش موندم روی صندلی نشستم یه ۲ ساعتی هنوز نشسته بودم که تهیونگ اومد کنارم نشست
تهیونگ: جونگکوک چند ساعت شده ا/ت نیومده
جونگکوک: ۲ ساعتی میشه
ویو تهیونگ
جونگکوک خیلی استرس داشت همش پاش
رو تکون میداد دستش هنوز پانسمان نشده بود
تهیونگ: جونگکوک باید دستت پانسمان بشه
چرا نرفتی پانسمان کنی میخوای بگم یکی بیاد؟
جونگکوک: نه تهیونگ لازم نیست بزار اول ا/ت بیاد من خیلی نگرانشم
ویو جونگکوک
ی ۵ ساعتی گذشت هنوز ا/ت از اتاق عمل نیومد بیرون خیلی نگرانش شدم نمیدونستم چه کار کنم کسی از اتاق عمل نمیومد تا بگم که عمل ا/ت چطوری داره پیش میره دلم میخواست کای رو پیدا کنم انقدر بزنمش که بمیره
یکمی گذشت که یهو در باز شد.....
۳۷.۵k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.