حال دارد من و تویک شب و دریای شمال

حال دارد من و تو،یک شب و دریای شمال
قهوه و جوجه کباب، آتش و سیگار و وصال

باد موهای تورا با خودش همراه کند
من حسادت بکنم بر سرت اندازم شال

آنقدر بوسه به دریا بفرستیم به شوق
تا که فتوا بدهند بوسه به لب هست حلال

آب بازی بکنیم و دل به دریا بزنیم
بعد با خوردن یک قهوه بخندیم به فال

تو مرا غرق در آغوش عمیقت بکنی
فارغ از آن همه شیدا شدن و شور و حال

آنقدر هیزم آماده به آتش انداز
نگذار این شب زیبا برود رو به زوال

آه، می دانم اگر امشب ما صبح شود
منم و حسرت آغوشت و رویای محال
دیدگاه ها (۷)

هرکسی حال مرا پرسید گفتم عالی اماشک ها پنهان شده درخنده ی پو...

بودن از هیچسلاممطلبی را دیدمکه واقعا قابل توجه بوددر دوره اق...

.مادر!؟ تویی دار و ندارم؛ مادر بعد از تو من دیگر چه دارم؟ماد...

خنده از میـکده بگـریخت ، کجــائی ساقی؟بر سـر میـکده غــم ریخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط