چند پارتی درخواستی
چند پارتی درخواستی
وقتی تولدشه 🩵
Part¹
یونگی ویو
با تابش نور چشم هام رو باز کردم که ات رو توی بغلم دیدم
خیلی آروم و کیوت خوابیده بود جوری که دلم میخواست بخورمش ولی باید میرفتم شرکت
امروز یه قرار داد خیلی مهم با یه شرکت بزرگ داشتیم پس نباید دیر به جلسه میرسیدم
اروم جوری که بیدار نشه دستم رو از زیر سرش برداشتم و بلند شدم
بعد از حاضر شدنم به سمت ات رفتم و پتو رو روش کشیدم و یه بوسه کوچیک روی لبش زدم و از اتاق خارج شدم
همیشه وقتی زود تر از بیدار شدن ات از خونه میرفتم براش روی میزی که توی آشپز خونه بود نامه میزاشتم
نامه رو میز گذاشتم و اروم از خونه خارج شدم و به سمت شرکت رفتم
ات ویو
با حالت تهوع شدیدی از خواب بیدار شدم و دوییدم سمت دستشویی
الان چند هفته ای میشه که همش حالت تهوع داشتم
به همه بو ها حساس شده بودم حتی بوی عطر تن خودم
فقط عطر یونگی بود که اذیتم نمیکرد
چند مین بعد
از دستشویی خارج شدم و به سمت اتاق رفتم و لباسام رو عوض کردم
رفتم توی آشپز خونه که نامه یونگی رو روی میز دیدم
وقتی اونو خوندم انرژی گرفتم
تا اومدم یه چیزی بخورم دوباره حالم بد شد و دوییدم سمت دستشویی
امروز نوبت دکتر داشتم باید میفهمیدم که چرا انقدر حالم بد میشد
حاضر شدم و به سمت مطب دکتر رفتم
وقتی نوبتم شد وارد اتاق دکتر شدم و بهش درباره علائمی که داشتم گفتم اونم شروع کرد به سونوگرافی کردن که با حرفی که زد میخ کوب شدم.......
وقتی تولدشه 🩵
Part¹
یونگی ویو
با تابش نور چشم هام رو باز کردم که ات رو توی بغلم دیدم
خیلی آروم و کیوت خوابیده بود جوری که دلم میخواست بخورمش ولی باید میرفتم شرکت
امروز یه قرار داد خیلی مهم با یه شرکت بزرگ داشتیم پس نباید دیر به جلسه میرسیدم
اروم جوری که بیدار نشه دستم رو از زیر سرش برداشتم و بلند شدم
بعد از حاضر شدنم به سمت ات رفتم و پتو رو روش کشیدم و یه بوسه کوچیک روی لبش زدم و از اتاق خارج شدم
همیشه وقتی زود تر از بیدار شدن ات از خونه میرفتم براش روی میزی که توی آشپز خونه بود نامه میزاشتم
نامه رو میز گذاشتم و اروم از خونه خارج شدم و به سمت شرکت رفتم
ات ویو
با حالت تهوع شدیدی از خواب بیدار شدم و دوییدم سمت دستشویی
الان چند هفته ای میشه که همش حالت تهوع داشتم
به همه بو ها حساس شده بودم حتی بوی عطر تن خودم
فقط عطر یونگی بود که اذیتم نمیکرد
چند مین بعد
از دستشویی خارج شدم و به سمت اتاق رفتم و لباسام رو عوض کردم
رفتم توی آشپز خونه که نامه یونگی رو روی میز دیدم
وقتی اونو خوندم انرژی گرفتم
تا اومدم یه چیزی بخورم دوباره حالم بد شد و دوییدم سمت دستشویی
امروز نوبت دکتر داشتم باید میفهمیدم که چرا انقدر حالم بد میشد
حاضر شدم و به سمت مطب دکتر رفتم
وقتی نوبتم شد وارد اتاق دکتر شدم و بهش درباره علائمی که داشتم گفتم اونم شروع کرد به سونوگرافی کردن که با حرفی که زد میخ کوب شدم.......
۷.۸k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.